بهزاد لابی :
مهرنوش :
سلام آقا بهزاد منم داستان رو خوندم، آفرین که با مشغله زیاد به موقع نوشتی، کلیت داستان خوب و گیرا بود ولی بخش لیندا یکم سرسری شده بود و در مکالمه ی فرماندهان یجایی اندریاس داشت از هوش نظامی لابر تمجید می کرد ولی بعدا سیمون گفت نیازی به تعریف و تمجید نیست و من تلاشم رو در لیتور کردم! به نظر من اینجا یک مشکلی وجود داره یا من خوب متوجه نشدم!
سلام. ممنونم.
در مورد مکالمه فرمانده ها، فکر کنم چون نتونستم لحن رو در بیارم، اشتباه شده.
آندریاس از هوش لابر تعریف میکنه، اما آخرش به سیمون میگه : سیمون -> به این معنی که این تعریف و تمجید ها برای تو هم هست.
این میشه که سیمون که آخرین مخاطب هست، شروع میکنه به جواب دادن. وقتی هم میگه که نیازی به تعریف و تمجید نیست، منظورش تعریف کردن از آندریاسه. میگه نیاز نیست من ازت تعریف کنم، میبینی که توی لیتور تمام تلاشم رو کردم که با تو روبرو نشیم.
آهان! پس من اصلا متوجه نشده بودم!