نوشان :
والا من که انقدر مسائل مختلفو تا الان داشتم با هم پیش میبردم به داستان خودمم نمیرسیدمو فقط به باسمن های تو سیلورپاین پرداختم ولی تا اومدم راجع بهشون بنویسم تو داستان و وارد یه بخش مجهول کردی که باید صبر میکردیم ببینیم چی میشه وقتی ندونیم قراره چه اتفاقی بیوفته چجوری بنویسیمش؟
خوب هیچکس نمیدونه قراره چه اتفاقی بیفته. رو هوا دارم مینویسم دیگه. کلیتش اینه که میدونیم قرار نیست باسمن ها بر ما پیروز بشن، اما قرارم نیست حریف ساده ای باشن و هیچکدوم از نقشه هاشون نگیره.
اونا الان دارن سه تا کار مهم میکنن. آماده حمله اصلی از مرز ریورزلند میشن، همکاری نزدیک با آکوییلا رو شروع میکنن و سعی میکنن ارتششون رو وارد کنن و کاری میکنن که با نفرات پایین، قاره شرقی رو درگیر کنن که آرگون ها نتونن بیان کمک قاره ما تو جنگ اصلی و بتونن ازین فرصت که ارتش ها متفرق هستن توی قاره و درگیر جنگ استفاده کنن و با سرعت هر سه اقلیم رو تسخیر کنن. بعدش دیگه قاره شرقی که عددی نیست، یه آرگونه فقط.