نوشان :
من فکر کردم بنویسم کلود چی دیده چی بهش گذشته، ولی عین همون حرکت تو مه هست برای من، تو میخوای از جنگ بنویسی استراتژی جنگی رو تو داری و ما هم خبر نداریم چجوری ازش بنویسم وقتی نمیدونم چیه و چه خبره؟
اون سوالی که میگی باید تایگریس میپرسید سوال من نبود نه بخاطر اینکه جوابشو میدونم بلکه بخاطر اینکه سر از موضوع در نمیارم بنابراین چجوری باید ازش مینوشتم، تو بارها گفتی من کل جنگ رو تو ذهنم دارم بعد به ما میگی چجوری بنویسیم که با طرح تو مغایرت نداشته باشه، چجوری تو این شرایط میتونم فراتر از چیزهایی که بهم گفتی بنويسم؟
اگه تایگریس میخواست سوال نظامی بپرسه چی باید جوابشو میدادم؟
در مورد گذشته خودش هم نمیدونم منظورت چه زمانی از گذشته ست؟
سلام نوشان جون
آره من می دونم که ما همه توافق کردیم که برای حفظ کیفیت پایان داستان خیلی با هم هماهنگ بنویسیم و به یک طرح کلی وفادار باشیم و ممنون که تا حالا هم سعی کردی که در همین قالب بنویسی ولی چیزی که من انتظار داشتم این بود که اشتیاق ما برای نوشتن پایان داستان ما رو از این بن بست نجات بده، ما که همیشه در دسترس بودیم و همیشه برای نوشتن قسمت ها آخر مشورت کردیم، اینجا هم می تونستیم مشورت کنیم و سوالامون رو مطرح کنیم، حالا چیزی که مهمتر هست قسمت های اصلی شماست، باید برای نوشتن اونها کاملا آماده باشیم، تمام ایده ها و سوال ها و نقاط تاریک رو مطرح کنیم تا بشه بهترین قسمت ها رو نوشت.