خانه
608K

کافه نویسندگان

  • ۱۰:۵۴   ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    سلام به همه دوستان عزیزم

    برای اینکه خط داستان گم نشه بهتره که یه جایی داشته باشیم تا در مورد داستان گاهی به بحث و گفتگو بنشینیم و چه جایی بهتر از کافه نویسندگان. قبلا این اتفاق در کافه گفتگو می افتاد که به دلیل حجم بالای مباحث، بحث تخصصی داستان نویسی در لابه لای بقیه صحبت ها گم می شد. 

    خب در ابتدا من چند پیشنهاد دارم که اگه  دوستان موافق بودند بعد از تصویب اجرایی بشه.

    پیشنهاد اول: برای تصویب هر پیشنهادی باید حداقل نیمی از دوستان با آن موافق باشند.

    دوم: موضوع داستان نیز از این امر مستثنی نیست و برای موضوع داستان هم باید رای موافق نیمی از دوستان کسب گردد.

    سوم: هر داستان روز شنبه شروع و در روز چهارشنبه خاتمه یابد.  اضافه نمودن تعداد روزها یا کاستن آن با رای نیمی از دوستان امکان پذیر است.

    چهارم: در هر داستان نفراتی که در آن داستان خاص مشارکت مستمر داشته اند حق دارند در پایان بندی داستان هم شریک شوند. (کسی که کمتر از 4 پست در داستان داشته نمی تواند در پایان بندی مشارکت کند.) 

    پنجم: هر داستان با 4 پست به پایان می رسد یعنی وقتی داستان رو به پایان می رود، با یک پست انتهای داستان بسته نشود و امکان اضافه کردن مطلب برا ی بقیه دوستان که در نوشتن داستان مشارکت مستمر داشته اند امکان پذیر باشد. 

    حالا این آخری رو برای چی گفتم: مثلا ممکنه برای شما اصلا مهم نباشه چرا مهران رفت توی اون جریانو چی شد ولی یکی از دوستان  بخواد داستان رو از دید سوم شخص تعریف کنه(بهزاد) و بگه چرا اینطوری شد یا خیلی از بچه ها که فقط خواننده هستن منتظرن دلیل رو هم بخونن. یا مثلا توی این داستان آخر کسی بخواد تکلیف قسمت عاشقانه سامی و الکس رو روشن کنه.(خودم، شایلان، نوشان) پس انتهای داستان هم مشارکتی بسته شه.

    ششم: اگر نشانه یا سرنخی در داستان ایجاد شد توسط شخص ایجاد کننده یا هر کدام از دوستان تکلیف اون قضیه هم روشن شه اینجوری نشه ته داستان یه سری چنگال کنار یه قبر بمونه یا مثلا اینکه چرا دهکده در نقشه نیست بی جواب باشه.) اینجوری داستان استخوان دار تر میشه.

    در ابتدا هیئت نویسندگان اینجا نام نویسی کنن. ( کسانی که می خوان در داستان نویسی شرکت کنن.)

    در صورت نام نویسی و شرکت نکردن در سه داستان پیاپی شخص از هیئت به طور خودکار حذف میشه و مجددا باید نام نویسی کنه.

    لطفا اول نام نویسی کنید بعد  این شش پیشنهاد من رو به رای بگذارید. در صورتی که پیشنهادی دارید بنویسید تا در صورت تصویب اجرایی بشه.

    متشکرم از همتون.

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲۳/۱۰/۱۳۹۴   ۱۱:۰۵
  • leftPublish
  • ۰۹:۵۲   ۱۳۹۸/۵/۲۰
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    البته به نظرم بیشتر بود بقیه اش کجا رفته خدا عالمه
  • ۱۰:۴۶   ۱۳۹۸/۵/۲۰
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    ببین من نیت موناگ رو می‌دونم اما نمی‌فهمم چطور این ریسک در ظاهر محتوم به شکست رو توی ذهنش طوری پرورونده که فک میکنه می‌تونه موفق بشه.
    چون یا باسمن ها این جنگ رو میبرن که عمرا به این اعتماد کنن، یا زودتر ارتش متحد میرسه که قطعا هیچ شانسی جلوی ۳ تا ارتش که تو حالت جنگی هستن نداره.
    جزییات طرحش برای ما مشخص نیست.


    در مورد آدولان اول داشت زیرآبی می‌رفت اما وقتی اون یکی مرد، هیچ اتفاق خاصی نیفتاد. الان نیاتش برای من مشخص نیست.
    واقعا میخواد جلوی نابودی رو بگیره؟ میخواد مدینه فاضله درست کنه یا نیات شومی داره؟ بقیه چی؟
  • ۱۱:۰۷   ۱۳۹۸/۵/۲۰
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    بهزاد لابی :ببین من نیت موناگ رو می‌دونم اما نمی‌فهمم چطور این ریسک در ظاهر محتوم به شکست رو توی ذهنش طوری پرورونده که فک میکنه می‌تونه موفق بشه.
    چون یا باسمن ها این جنگ رو میبرن که عمرا به این اعتماد کنن، یا زودتر ارتش متحد میرسه که قطعا هیچ شانسی جلوی ۳ تا ارتش که تو حالت جنگی هستن نداره.
    جزییات طرحش برای ما مشخص نیست.


    در مورد آدولان اول داشت زیرآبی می‌رفت اما وقتی اون یکی مرد، هیچ اتفاق خاصی نیفتاد. الان نیاتش برای من مشخص نیست.
    واقعا میخواد جلوی نابودی رو بگیره؟ میخواد مدینه فاضله درست کنه یا نیات شومی داره؟ بقیه چی؟

    به نظرم من موناگ فک کرده با آکوییلا و باسمن ها متحد میشه چون اونا قوی ترن و با کمک اونا میتونه پادشاه بمونه و تصورش اینه که تو جنگ پیش رو طرف اونا رو بگیره به نفعشه . متحد اونا میشه پادشاه میمونه. شاید مجبور باشه باج بده اما موناگ ضعیفه قابل مقایسه با آکوییلا نیست بنابراین باج دادن هم در مقابل پادشاه موندن هزینه قابل قبولیه براش. در واقع مثل آکوییلا از نقطه قوت با باسمونها طرف نیست بلکه تو موضع ضعیف تر قرار داره ولی از اون طرف آکوییلا خودش پادشاه بود ولی موناگ بدون کمک اونها نمیتونه پادشاه بشه بنابراین باج میده تا پادشاه بشه

    از اون طرف با آکوییلا هماهنگه که براش نیروی کمکی بفرسته همون نیروهایی که از الیسیوم حرکت کردند و لگاتوس باهاشونه و یه ترورهایی هم توش اتفاق افتاد بنابراین امیدواره فبل از رسیدن نیروهای متحد نیروی کمکیش برسن

    آدولان به بازبی و نیروهای ارتشی همراهشون بی اعتماد بود شاید اگر میتونستن کتیبه ها رو بردارن اصن بهشون خیانتم میکرد اما نتونستن بردارن در آخر. بعد دینو وظیفه داشت برگردونتشون پیش کیموتو تا گزارش ماموریت بدن اما دینو هم که کشته شد بقیه سربازها دل ندادن به کار و گروه متفرق شد موندن این جادوگرا که فک کنم 14 یا 15 نفرن حالا اینا بی برنامه موندن رو زمین تو این قسمت عملا به این نتیجه رسیدن که پیگیری کردن قضیه کتیبه ها غیر منطقیه 

    منتظر نظرت هستم

    ویرایش شده توسط نوشان در تاریخ ۲۰/۵/۱۳۹۸   ۱۱:۲۴
  • ۱۱:۱۵   ۱۳۹۸/۵/۲۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    نوشان جون من هم قسمتت رو خوندم. قسمت جالبی بود. چند جاش برام مفهوم نبود به نظرم بهتره ادیت شه که توی خصوصی برات فرستادم.
  • ۱۱:۲۰   ۱۳۹۸/۵/۲۰
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    نوشان :

    به نظرم من موناگ فک کرده با آکوییلا و باسمن ها متحد میشه چون اونا قوی ترن و با کمک اونا میتونه پادشاه بمونه و تصورش اینه که تو جنگ پیش رو طرف اونا رو بگیره به نفعشه شبیه کاری که آکوییلا کرد متحد اونا میشه پادشاه میمونه شاید مجبور باشه باج بده اما موناگ ضعیفه قابل مقایسه با آکوییلا نیست 

    از اون طرف با آکوییلا هماهنگه که براش نیروی کمکی بفرسته همون نیروهایی که از الیسیوم حرکت کردند و لگاتوس باهاشونه و یه ترورهایی هم توش اتفاق افتاد بنابراین امیدواره فبل از رسیدن نیروهای متحد نیروی کمکیش برسن

    آدولان به بازبی و نیروهای ارتشی همراهشون بی اعتماد بود شاید اگر میتونستن کتیبه ها رو بردارن اصن بهشون خیانتم میکرد اما نتونستن بردارن در آخر. بعد دینو وظیفه داشت برگردونتشون پیش کیموتو تا گزارش ماموریت بدن اما دینو هم که کشته شد بقیه سربازها دل ندادن به کار و گروه متفرق شد موندن این جادوگرا که فک کنم 14 یا 15 نفرن حالا اینا بی برنامه موندن رو زمین تو این قسمت عملا به این نتیجه رسیدن که پیگیری کردن قضیه کتیبه ها غیر منطقیه 

    منتظر نظرت هستم

    متوجه شدم. فقط میمونه اینکه موناگ همونطور که گفتی خیلی ضعیفه. آکوییلا پادشاه رسمی کشوره و کل ارتش مثلا تحت اختیارشه. اما موناگ یه نیمچه ارتش داره که برای همین نمیتونه امیدوار باشه باسمن ها بذارن همه کاره بشه. یعنی اون الان مهره کامل آکوییلاست. حتی روی بخشی از مردم ریورزلند یا بخشی از ارتش که اونو به رسمیت بشناسن هیچ حسابی نکرده.

    شاید بهتر باشه داخل ریورزلند هم یه کارایی بکنه، اگه نه باید بدونه که هرگز اینطوری نمیتونه پادشاه بشه. یعنی الان انگار فرمانده یکی از ارتش های آکوییلاست.

  • leftPublish
  • ۱۱:۲۶   ۱۳۹۸/۵/۲۰
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    بهزاد لابی :
    نوشان :

    به نظرم من موناگ فک کرده با آکوییلا و باسمن ها متحد میشه چون اونا قوی ترن و با کمک اونا میتونه پادشاه بمونه و تصورش اینه که تو جنگ پیش رو طرف اونا رو بگیره به نفعشه شبیه کاری که آکوییلا کرد متحد اونا میشه پادشاه میمونه شاید مجبور باشه باج بده اما موناگ ضعیفه قابل مقایسه با آکوییلا نیست 

    از اون طرف با آکوییلا هماهنگه که براش نیروی کمکی بفرسته همون نیروهایی که از الیسیوم حرکت کردند و لگاتوس باهاشونه و یه ترورهایی هم توش اتفاق افتاد بنابراین امیدواره فبل از رسیدن نیروهای متحد نیروی کمکیش برسن

    آدولان به بازبی و نیروهای ارتشی همراهشون بی اعتماد بود شاید اگر میتونستن کتیبه ها رو بردارن اصن بهشون خیانتم میکرد اما نتونستن بردارن در آخر. بعد دینو وظیفه داشت برگردونتشون پیش کیموتو تا گزارش ماموریت بدن اما دینو هم که کشته شد بقیه سربازها دل ندادن به کار و گروه متفرق شد موندن این جادوگرا که فک کنم 14 یا 15 نفرن حالا اینا بی برنامه موندن رو زمین تو این قسمت عملا به این نتیجه رسیدن که پیگیری کردن قضیه کتیبه ها غیر منطقیه 

    منتظر نظرت هستم

    متوجه شدم. فقط میمونه اینکه موناگ همونطور که گفتی خیلی ضعیفه. آکوییلا پادشاه رسمی کشوره و کل ارتش مثلا تحت اختیارشه. اما موناگ یه نیمچه ارتش داره که برای همین نمیتونه امیدوار باشه باسمن ها بذارن همه کاره بشه. یعنی اون الان مهره کامل آکوییلاست. حتی روی بخشی از مردم ریورزلند یا بخشی از ارتش که اونو به رسمیت بشناسن هیچ حسابی نکرده.

    شاید بهتر باشه داخل ریورزلند هم یه کارایی بکنه، اگه نه باید بدونه که هرگز اینطوری نمیتونه پادشاه بشه. یعنی الان انگار فرمانده یکی از ارتش های آکوییلاست.

    چه جور کارایی به نظرت باید بکنه؟

  • ۱۱:۳۰   ۱۳۹۸/۵/۲۰
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    نوشان :چه جور کارایی به نظرت باید بکنه؟

    به نظر من باید سعی میکرد توی کشور هم برای خودش همراهانی انتخاب کنه. پیشنهادات اغوا کننده بده، تهدید کنه، مذاکره کنه، تا اینکه از یه مرد تنها که فقط یه ارتش نه چندان بزرگ بهش وفادارن در بیاد. اینطوری باشه چه امیدی میتونه به آینده داشته باشه؟ هر سناریویی که پیش بیاد، اون دست خیلی خیلی پایینی با شرایط الانش توش داره.

  • ۱۱:۴۸   ۱۳۹۸/۵/۲۰
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    بهزاد لابی :
    نوشان :چه جور کارایی به نظرت باید بکنه؟

    به نظر من باید سعی میکرد توی کشور هم برای خودش همراهانی انتخاب کنه. پیشنهادات اغوا کننده بده، تهدید کنه، مذاکره کنه، تا اینکه از یه مرد تنها که فقط یه ارتش نه چندان بزرگ بهش وفادارن در بیاد. اینطوری باشه چه امیدی میتونه به آینده داشته باشه؟ هر سناریویی که پیش بیاد، اون دست خیلی خیلی پایینی با شرایط الانش توش داره.

    آها فهمیدم یه چیزی شبیه کارهایی که آکوییلا کرد

  • ۱۱:۴۸   ۱۳۹۸/۵/۲۰
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    فرک (Ferak) :نوشان جون من هم قسمتت رو خوندم. قسمت جالبی بود. چند جاش برام مفهوم نبود به نظرم بهتره ادیت شه که توی خصوصی برات فرستادم.

    فرک جون متاسفانه فرصت ادیتم تموم شده 2

  • ۱۳:۲۳   ۱۳۹۸/۵/۲۰
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    سلام بچه ها
    نوشان جون منم خوندم، در کل این قسمت به نظر من ایده ی کلی خوب و قابل تعقیبی داشت ولی پرداخت خیلی عمیقی نداشت، خیلی از جاها به نظر می رسید که می شد بهتر و پخته تر بهش پرداخته بشه
    هم به قسمت های مربوط به ورود به قصر ارتش موناگ که اصلا چیزی در موردش نخوندیم! و هم درگیری ها می تونست بهتر تصویر بشه و فرار ساکنین و ...
    در مورد جادوگر ها هم به نظر من خودت به بلاتکلیفی رسیدی و منتظر فرصتی که یک سوژه خوب براشون پیدا کنی
    یک پیشنهاد هم دارم برای همه ی نویسنده ها اونم اینه که چون ما با وقفه و تاخیر زیاد داستان می نویسیم ممکنه چیزهایی بکلی فراموش شده باشن مثل اسم و رول اشخاص یا اتفاقات
    برای همین وقتی به چیزهای قدیمی رجوع می کنیم بهتره یک معرفی یک خطی برای یادآوری در داستان بنویسیم، اینجوری خواننده ها ارتباط بهتری پیدا می کنن.
  • leftPublish
  • ۱۳:۲۴   ۱۳۹۸/۵/۲۰
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    موضوع بعدی که می خوام بدونم اینه که شما در مورد واکنش شاردل الان ایده بخصوصی دارید یا اینا رو من در قسمت خودم بنویسم؟
    راستش یک ایده ی خوب که از طرف پلین به شاردل پیشنهاد می شه به ذهنم رسیده که با استراتژی های نظامی هم همخونی داره
  • ۱۴:۱۹   ۱۳۹۸/۵/۲۰
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    مهرنوش :سلام بچه ها
    نوشان جون منم خوندم، در کل این قسمت به نظر من ایده ی کلی خوب و قابل تعقیبی داشت ولی پرداخت خیلی عمیقی نداشت، خیلی از جاها به نظر می رسید که می شد بهتر و پخته تر بهش پرداخته بشه
    هم به قسمت های مربوط به ورود به قصر ارتش موناگ که اصلا چیزی در موردش نخوندیم! و هم درگیری ها می تونست بهتر تصویر بشه و فرار ساکنین و ...
    در مورد جادوگر ها هم به نظر من خودت به بلاتکلیفی رسیدی و منتظر فرصتی که یک سوژه خوب براشون پیدا کنی
    یک پیشنهاد هم دارم برای همه ی نویسنده ها اونم اینه که چون ما با وقفه و تاخیر زیاد داستان می نویسیم ممکنه چیزهایی بکلی فراموش شده باشن مثل اسم و رول اشخاص یا اتفاقات
    برای همین وقتی به چیزهای قدیمی رجوع می کنیم بهتره یک معرفی یک خطی برای یادآوری در داستان بنویسیم، اینجوری خواننده ها ارتباط بهتری پیدا می کنن.

    سلام مهرنوش جون سعی میکنم در آینده این جور مطالب با دیتیل بنویسم آره در مورد جادوگرا همین اتفاق افتاده چون یه زمانی میخواستم شارلی واقعا بره دنبال ماجرای ملکه سپید اما بعدا به نظرم ایده جالبی نیومد و با توجه به پیدا شدن کتیبه ها عملا الان اینا بیکار شدن ولی نمیزارم اینجوری بمونه وارد داستان می کنمشون

  • ۱۴:۱۷   ۱۳۹۸/۵/۲۱
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    مهرنوش :موضوع بعدی که می خوام بدونم اینه که شما در مورد واکنش شاردل الان ایده بخصوصی دارید یا اینا رو من در قسمت خودم بنویسم؟
    راستش یک ایده ی خوب که از طرف پلین به شاردل پیشنهاد می شه به ذهنم رسیده که با استراتژی های نظامی هم همخونی داره

    مهرنوش من مشكلي ندارم فقط بايد ماجرا جوري پيش بره كه من از سمت موناگ هم بتونم پاتك مناسب بزنم يعني اگه ايده خفن داري ممكنه من آچمز شم بعد از خودتون كمك بخوام براي ايده داستان البته ميتوني تو خصوصي راهنمايي ام كني من پذيرام10

  • ۱۱:۱۱   ۱۳۹۸/۵/۲۲
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    بچه ها سلامممم، خوبین؟
    دوستان نویسنده فکر می کنم برای همتون قابل درک باشه که من علاقه زیادی به سرزمین و شخصیت های سرزمینم یعنی ریورزلند دارم. دلیلش هم زمانی هست که صرف خلق این سرزمین و شخصیتها کردم و برام خیلی مهمه که داستان این سرزمین هم با وجود اینکه من دیگه نویسنده ش نیستم زیبا و جذاب پیش بره. خیلی بی پرده بگم که از اینکه ببینم شخصیتهایی که با جزییات زیاد پرورش دادم دیگه جذاب نیستن و به حاشیه رفتن یا با هویت اصلیشون فاصله گرفتن یا صرفا برای جالب شدن داستان سرزمین دیگه ای داره ازشون استفاده میشه منو ناراحت می کنه. من کلیت داستانی که در ذهن داشتم رو برای نوشان گفتم و اون هم با سخاوت پذیرفت که داستان من رو هم در کنار داستان خودش پیش ببره ولی من خیلی خوشحال میشدم اگه میدیدم شما سه تا همتون برای این داستان (ریورزلند) دارید نقش ایفا می کنید.
    همه اینا رو گفتم که بگم، مهرنوش جون اگه با حرفهای من موافقی من خیلی خوشحال میشم که توی ایده های جنگی که تو باتجربه هستی بخشهای ریورزلند رو در کنار نوشان عزیز بنویسی. همینطور از بهزاد و شما دوتا دعوت می کنم فقط در صورتی که دوست دارید به داستانهای ریورزلند هم بپردازید و به کلیت داستانی که تا حالا جلو اومده وفادار باشید و ریورزلند رو هم مثل سرزمین خودتون بدونید. من دلم نمیخواد مثلا ریورزلند نقش قهرمان داشته باشه بلکه حتی اگه بازنده هست یا شخصیت هام کشته میشن داستان رو جوری بنویسید که وقتی میخونم حس کنم به زحماتی که برای پرورش این شخصیت یا داستان کشیدم واقفید.
    سعی کردم حرف هام رو بی پرده و رک بگم تا کاملا منظورم رو درک کنید. در نهایت از نوشان که خیلی برای این بخش از داستان زحمت کشیده و بقیه شما که شاید در آینده این کار رو انجام بدید متشکرم.
  • ۱۱:۱۴   ۱۳۹۸/۵/۲۲
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    راستی قسمت بعدی داستان رو کی باید بنویسه و کِی باید منتظر قسمت جدید باشیم؟
  • ۱۱:۲۷   ۱۳۹۸/۵/۲۲
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    سلام فرک خوبی؟

    راست میگی من کاملا درک میکنم و بهت حق میدم که برات مهم باشه.
    چیزایی که باعث میشه ما خوب نتونیم همکاری کنیم چندتا نکته ست برای من.
    یکی اینکه ما در جریان نیستیم قراره چه اتفاقی بیفته. برای همین سعی میکنیم چیزی ننویسیم که سناریوی اصلی رو خراب کنه. مثلا اینکه جادوگرها بخش مهمی از قسمت ریورزلند رو به خودشون اختصاص دادن در حالی که به نظر میرسه خیلی ایده خاصی پشتش نیست، من نمیتونم اصلا واردش بشم.
    یا اینکه من نمیدونم موناگ قراره چقدر پیش بره، کی به کی بشه. کی موفق بشه، روی چه حسابی شکست بخوره و ...
    اگه این چیزا رو ندونی و بخوای بنویسی مثل اون ژانر داستان نویسی اولمون میشه که هر کسی به سمتی بکشه داستانو که جالبه اما نه توی این داستانمون که فازش کاملا متفاوته.
    مورد بعدی هم بحث پاسکاری هست. یعنی مثلا بچه های ریورزلند باید تو قسمت خودشون یه کارایی بکنن که ما تو قسمت خودمون بتونیم ادامه ش رو بنویسیم.
    من سعی کردم توی قسمت های خودم چه وقتی شاردل رسید به وگامانس و با گودریان اینا جلسه داشت، چه وقتی که توی جلسه سه اقلیم بحث میشد نقش قابل قبولی براشون در نظر بگیرم. همینطور قبل تر در زمان جنگ سه اقلیم هم سعی کردم که گروه ریورزلندی نقش پررنگی داشته باشن.
    اما توی قسمت مربوط به خود سرزمین شاردل اینا کار خاصی نمیکنن که من متوجه بشم باید از زاویه خودم توی قسمت خودم چی بهش اضافه کنم.
    مورد بعدی هم اینه که چون فاصله بین قسمت ها خیلی زیاد شده، شخصیت ها و نکات ظریفشون تا حدی فراموش میشه. من الان راحت بگم چز شاردل و سیمون و یکی دوتای دیگه، بقیه رو جوری یادم نیست که بتونم براشون دیالوگ بنویسم. همینا هم کمرنگ شدن. حتی شخصیت های خودمم نوشتنشون برام سخت شده با اینکه دو سال باهاشون زندگی کردم.
    این تیم موناگ اینا و جاسوسه کی بود و کی به کیه که اصلا!

    شاید بعضی از این مسائل راه حل قطعی نداشته باشه اما میتونیم یه سری چیزا رو تلاش کنیم و بهتر کنیم.

    در ضمن نوبت مهرنوشه که بنویسه.
  • ۱۲:۱۳   ۱۳۹۸/۵/۲۲
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    بهزاد لابی :سلام فرک خوبی؟

    راست میگی من کاملا درک میکنم و بهت حق میدم که برات مهم باشه.
    چیزایی که باعث میشه ما خوب نتونیم همکاری کنیم چندتا نکته ست برای من.
    یکی اینکه ما در جریان نیستیم قراره چه اتفاقی بیفته. برای همین سعی میکنیم چیزی ننویسیم که سناریوی اصلی رو خراب کنه. مثلا اینکه جادوگرها بخش مهمی از قسمت ریورزلند رو به خودشون اختصاص دادن در حالی که به نظر میرسه خیلی ایده خاصی پشتش نیست، من نمیتونم اصلا واردش بشم.
    یا اینکه من نمیدونم موناگ قراره چقدر پیش بره، کی به کی بشه. کی موفق بشه، روی چه حسابی شکست بخوره و ...
    اگه این چیزا رو ندونی و بخوای بنویسی مثل اون ژانر داستان نویسی اولمون میشه که هر کسی به سمتی بکشه داستانو که جالبه اما نه توی این داستانمون که فازش کاملا متفاوته.
    مورد بعدی هم بحث پاسکاری هست. یعنی مثلا بچه های ریورزلند باید تو قسمت خودشون یه کارایی بکنن که ما تو قسمت خودمون بتونیم ادامه ش رو بنویسیم.
    من سعی کردم توی قسمت های خودم چه وقتی شاردل رسید به وگامانس و با گودریان اینا جلسه داشت، چه وقتی که توی جلسه سه اقلیم بحث میشد نقش قابل قبولی براشون در نظر بگیرم. همینطور قبل تر در زمان جنگ سه اقلیم هم سعی کردم که گروه ریورزلندی نقش پررنگی داشته باشن.
    اما توی قسمت مربوط به خود سرزمین شاردل اینا کار خاصی نمیکنن که من متوجه بشم باید از زاویه خودم توی قسمت خودم چی بهش اضافه کنم.
    مورد بعدی هم اینه که چون فاصله بین قسمت ها خیلی زیاد شده، شخصیت ها و نکات ظریفشون تا حدی فراموش میشه. من الان راحت بگم چز شاردل و سیمون و یکی دوتای دیگه، بقیه رو جوری یادم نیست که بتونم براشون دیالوگ بنویسم. همینا هم کمرنگ شدن. حتی شخصیت های خودمم نوشتنشون برام سخت شده با اینکه دو سال باهاشون زندگی کردم.
    این تیم موناگ اینا و جاسوسه کی بود و کی به کیه که اصلا!

    شاید بعضی از این مسائل راه حل قطعی نداشته باشه اما میتونیم یه سری چیزا رو تلاش کنیم و بهتر کنیم.

    در ضمن نوبت مهرنوشه که بنویسه.

    مرسی بهزاد از جواب دلگرم کننده ات. 

    در مورد بخش اول صحبتت، من کلیت رو به نوشان گفتم و اگه هرکدومتون بخواید هم میتونم بهتون بگم. در مورد مردان بی سرزمین من کاملا ایده متفاوتی با اینکه نوشان داره مینویسه داشتم و کل داستان بعد از ساخته شدن اورشایم یعنی زمانی که من دیگه ننوشتم مال نوشان هست. نوشان هم فقط برای بخشی از این گروه که دنبال ملکه سپید دارن می گردن قصه داره اونم فکر کنم الان تا حدی داستانش تموم شده. اگه دوست داری راجع به مردان بی سرزمین داخل ریورزلند بنویسی خیلی استقبال می کنم و می تونم ایده قبلی خودم رو بهت بگم و اگه دوست نداشتی میتونی خودت یه ایده بدی. یعنی بدون هیچ لطمه ای به داستان نوشان نمیزنی. 

    در مورد موناگ چیز کلی که من به نوشان گفتم قضیه کودتای موناگ بود که خب تا حدی هم خوب پیش رفت ولی واقعا بیشتر از این هم از کسی که فقط یه طرح کلی بهش بدی توقع نداشتم و به نظرم نوشان در حد قابل قبولی از عهده ش بر اومد ولی من فکر می کردم این داستان رو وقتی می نویسم خیلی داستان مرکزی و اصلی بشه ولی الان به دلیل توضیحاتی که دادم در حاشیه رفته و اهمیتش مشخص نیست. این قسمت خیلی جای کار داره و اگه هر کدومتون دوست داشته باشید که به داستان یه کودتا بپردازید و از به قدرت رسیدن تا شکست خوردنش رو بنویسید با پردازش کافی خیلی داستان قشنگی میشه، پس در این مورد هم بدون هر کسی بخواد این بخش رو بنویسه کاملا دستش بازه و کاملا قدرت مانور داره.(اصلا دلم نمیخواد این بخش از داستان به یه میان برنامه کم اهمیت تبدیل بشه که انگار موناگ از یه در میاد و از در روبرو خارج میشه، اما بازم میگم این ایده آل من هست و شاید شما اصلا انگیزه یا علاقه ای برای پرداختن به این ماجرا نداشته باشید و اینقد درگیر جلو بردن داستان خودتون باشید که این براتون اهمیتی نداشته باشه). پس هر کس میخواد به نوشان توی نوشتن بخش ریورزلند کمک کنه کافیه بگه از کجا تا کجای داستان رو به عهده می گیره تا نوشان خیالش از اون بخ راحت باشه و برای نوشتن ادامه اون بخش هم همکاری لازم رو بکنه

    این چیزایی که گفتی واقعا از دیدم پنهان نمونده بود و واقعا این بخشهایی که نوشته بودی رو میخوندم خوشحال میشدم .

    به نظر من هم اینطوری که گفتی یعنی مدل پاسکاری که اصلا نمیشه و نوشتن در بخش خودت در مورد داستان ریورزلند هم اهمیت کمتری داره و من بهترین حالت رو اینطوری میدونم که بخش مشخصی از داستان کاملا مثلا توسط تو یا مهرنوش نوشته بشه-با هماهنگی با نوشان- مثلا بگی از برتخت نشستن موناگ تا سرنگونیش رو من می نویسم-یا بخش بزرگتر یا کوچیکتر- یا مثلا مردان بی سرزمین داخل ریورزلند از فلان قسمت تا فلان جای داستان با من.

    در این صورت من خیلی خوشحال میشم و کاملا اعلام آمادگی می کنم که طرح کلی رو بدم-اگه بخواید- در مورد جزییات و توضیحات در مورد شخصیتهایی که خوب نمی شناسید کاملا راهنمایی کنم. دلم نمیخواد خودتون رو مجبور به کاری کنید اما اگه دوست داشتید حتما بهم بگید. مرررررررررررررررررررررررررسی

  • ۱۲:۲۸   ۱۳۹۸/۵/۲۲
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    باشه فرک، توضیحاتت خوب بود من بهش فکر میکنم و باهات در ارتباطم.
  • ۰۸:۵۳   ۱۳۹۸/۵/۲۳
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    بچه ها منم با اینکه کاملا از این مسئولیتی که به عهده گرفتم لذت میبرم اما خوشحال میشم که با تقسیم کار داستانمونو جذاب تر کنیم
  • ۰۹:۲۸   ۱۳۹۸/۵/۲۳
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    سلام، مرسی نوشان عزیز
    حالا باید به سناریوی هر کدوم از این داستانها بپردازیم.اگر شما با پیشنهاد من موافقین بگید که سناریوی هر کدوم از این داستانا رو با هم بشکافیم و ابهامات رو از بین ببریم. خب سوال بعدی من اینه که آیا در پابلیک صحبت کنیم یا خصوصی. 

    در ضمن اگه نوشان موافق باشه و تا حالا از به دوش کشیدن بار ریورزلند خسته نشده باشه من خوشحال میشم که سرپرست نویسندگان این اقلیم بمونه و بقیه بهش کمک کنن.
    منتظر نظرات شما هستم.

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲۳/۵/۱۳۹۸   ۱۱:۳۸
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان