یک غزل بياد زنده ياد سیمین بهبهانی :
من از شب ها ی تاریک بدون ماه می ترسم/
نه از شیر و پلنگ، ازاین همه روباه می ترسم-
مرا از جنگ رو در روی درمیدان گریزی نیست/
ولی ازدوستان آب زیر کاه
می ترسم-
من از صد دشمن دانای لا مذهب نمی ترسم/
ولی از زاهد بی عقل ناآگاه
می ترسم-
پی گم گشته ام در چاه نادانی
نمی گردم/
اصولأ من نمی دانم چرا از چاه
می ترسم-
اگرچه راه دشوار است و مقصد ناپدید، اما/
نه از سختی ره، از سستی همراه می ترسم-
من از تهدیدهای ضمنی ظالم
نمی ترسم/
من از نفرین یک مظلوم، از یک آه
می ترسم-
من از عمامه و تسبیح و تاج و مسند شاهی/
اگر افتد به دست آدم خود خواه،
می ترسم-
مرا از داریوش و کوروش و این جمله، باکی نیست/
من از قداره بندان مرید شاه
می ترسم-
نمی ترسم ز درگاه خدای مهربان، اما/
ز برخی از طرفداران این درگاه
می ترسم-
چو " کیوان " بر مدار خویش
می گردم
ولی /گاهی از این سنگ شهاب و حاجی گمراه می ترسم .x