هر والدین خوبی دوست دارد که کودکش سختی نکشد، در مدرسهی خوب باشد، و در بزرگسالی کارهای فوق العادهای انجام دهد. با اینکه دستور کار جامع و منسجمی برای پرورش کودکان موفق وجود ندارد، پژوهشهای روانشناسی، تعداد انگشتشماری از عوامل محتمل موفقیت را نشان میدهند. جای تعجب نیست که بیشتر این عوامل به والدین برمیگردند. در ادامه، وجوه مشترک والدین کودکان موفق را میخوانیم.
۱.آنان به کودکانشان مهارتهای اجتماعی را میآموزند.
پژوهشگران دانشگاه پنسیلوانیا و دانشگاه دیوک، بیش از ۷۰۰ کودک را در سراسر ایالات متحد امریکا از سن مهد کودک تا ۲۵ سالگی بررسی کردند و ارتباط چشمگیری بین مهارتهای اجتماعی آنان در سنین کودکی و موفقیتشان در بزرگسالی دو دههی بعدشان دریافتند.
کودکانی که مهارتهای اجتماعی محدودی داشتند، احتمال بالاتری در معتاد شدن، بزهکار شدن و کارتون خوابی داشتند.
کریستین اکابرت، مدیر موسسهی پژوهشی رابرت وود جانسون، میگوید: " این مطالعه نشان میدهد کمک به کودکان برای ارتقاء مهارتهای اجتماعی و عاطفیشان یکی از مهمترین چیزهایی است که ما میتوانیم برای آیندهی سالمشان فراهم کنیم. همین مهارتها در سنین کودکی نشان میدهند که یک بچه به دانشگاه میرود یا زندان، آخرش در جایی استخدام میشود یا معتاد."
۲.آنان انتظارات بالایی دارند.
پژوهش پروفسور نیل هافون، بر ۶۶۰۰ کودک متولد شده در سال ۲۰۰۱ در لس انجلس، نشان داد که انتظارات والدین از کودکانشان تأثیر عمیقی بر دستیابی آنان به موفقیت دارد.
نیل هافون میگوید: "والدینی که دوست دارند فرزندانشان در آینده به دانشگاه بروند، آنان را در همین مسیر هدایت میکنند و برای درآمد و داراییهایشان در همین راستا برنامه میریزند."
کودکان طبق انتظارات والدینشان زندگی میکنند.
۳.مادران خانواده کار میکنند.
بنابر پژوهش انجام شده در دانشکدهی کسب و کار هاروارد، کودکانی که مادرانشان خارج از خانه کار میکنند، از منافع زیادی برخوردارند.
این مطالعه نشان داد، دختران مادرانی که کار میکردند، اوقات بیشتری را در مدرسه گذراندهاند، بیشتر در شغلهایی که نقش سرپرستی داشتند مشغول به کار شدهاند و درآمد بیشتری داشتهاند _ ۲۳% بیشتر از دخترانی که مادران خانهدار داشتند.
هم چنین این مطالعه نشان داد، پسران مادرانی که کار میکردند بیشتر به کارهای خانه و مسئولیت مراقبت از کودکان دیگر تمایل نشان دادهاند.
۴.وضعیت اجتماعی_اقتصادی بهتری دارند.
متأسفانه یک پنجم کودکان امریکایی در فقر بزرگ میشوند، و همین وضعیت به شدت ظرفیت این کودکان را محدود میکند. این وضعیت رو به وخامت است. بنابر پژوهشهای سین ریدر، پژوهشگر دانشگاه استنفورد، شکاف موفقیت بین خانوادههای پردرآمد و کم درآمد برای کودکانی که در ۲۰۰۱ متولد شدهاند و کسانی که ۲۵ سا قبل به دنیا آمدهاند، حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد است."
به گفتهی دن پینک، نویسندهی کتاب "انگیزه"، درآمد بالاتر والدین میتواند ضامن موفقیت بیشتر کودکانشان باشد.
۵.سطوح تحصیلی بالاتری دارند.
بر اساس مطالعات سندرا تانگ، روانشناس دانشگاه میشیگان، والدینی که تحصیلات دبیرتان را تمام کردهاند و به دانشگاه رفتهاند با احتمال بیشتری کودکانی را تربیت میکنند که همین کار را انجام دهند.
مطالعهای نشان میدهد، از بین گروه ۱۴۰۰۰ کودکی که بین سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۷ وارد مهد کودک شدهاند، آنهایی که مادران نوجوان داشتند (۱۸ سال یا جوان تر) نسبت به بقیهی گروه، کمتر توانستهاند دبیرستان را تمام کنند یا به دانشگاه راه بیابند.
۶.آنان از بچگی به کودکانشان ریاضی یاد میدهند.
مطالعهای در سال ۲۰۰۷، بین ۳۵۰۰۰ کودک پیش دبستانی در امریکا، کانادا، و انگلیس، نشان داد که آموزش زودهنگام مهارتهای ریاضی به کودکان مزایای بسیاری در بزرگسالی برایشان دارد.
گرگ دانکن، پژوهشگر دانشگاه نورت وسترن، میگوید: " اهمیت برخورداری از مهارتهای ریاضی ابتدایی _ یعنی با مدرسه رفتن با آگاهی از دانش اعداد، ترتیب اعداد، و مفاهیم اولیهی ریاضی_ نه تنها موجب موفقیتهای ریاضی کودکان در آینده میشود بلکه در رسیدن به موفقیتهای بزرگسالی شان نیز مؤثر است."
۷.آنان روابط خوبی با کودکانشان دارند.
مطالعهی انجام شده در سال ۲۰۱۴، بین ۲۴۳ فرد متولد شده در فقر نشان داد، بچههایی که در سه سال اول زندگیشان، "مراقبت حساس" دریافت کردهاند نه تنها در کودکی در آزمونهایشان موفق تر بودهاند، بلکه روابط سالم تر و موفقیتهای دانشگاهی بزرگتری هم در ۳۰ سالگیشان داشتند.
۸.آنان استرسهای کمتری دارند.
بر اساس پژوهش جدید بریج اسکالت در واشینگتن پست، شمار ساعتهایی که مادران بران کودکان بین ۳ تا ۱۱ سال صرف میکنند در پیشبینی رفتار، رفاه و موفقیت کودک، چندان تعیینکننده نیست. مهم کیفیت ساعاتی است که در کنار هم میگذرانند. اتفاقاً حضور "فشردهی مادران" یا "والدین همیشه حاضر" میتواند نتیجهی معکوس در موفقیت کودکان داشته باشد.
بنابر مطالعات روانشناسی به نام کی نوماگوچی در دانشگاه بولینگ گریت "استرس مادران، به ویژه وقتی درگیر کارشان هستند و سعی میکنند زمانی برای بچههایشان پیدا کنند، ممکن است تأثیر خوبی بر کودکان نداشته باشد، چون خودشان استرس دارند و این استرس را به بچهها منتقل میکنند."
۹.آنان به تلاش بیشتر از اجتناب از شکست بها میدهند.
وقتی بچهها به موفقیتشان فکر میکنند در واقع تلاشهایشان را هم پیشبینی میکنند. روانشناس دانشگاه استنفورد، کارول دویک، در طی سالها دریافته است که بچهها (و بزرگ سالان) از دو منظر به موفقیت فکر میکنند:
"طرز فکر ثابت" فرض میکند که شخصیت، هوشمندی، و توانایی خلاقیت چیزهایی هستند که نمیتوانیم تغییر معناداری در آنها ایجاد کنیم، و موفقیت بر هوش ذاتی تأکید دارد. تلاش برای موفقیت و اجتناب از شکست یکی از راههای حفظ احساس هوشمندی یا استعداد است.
از سوی دیگر، "طرز فکر رشدیابنده" به خاطر چالشهایش رشد میکند و به شکستها به چشم کم هوشی نگاه نمیکند بلکه آن را سکوی پرتابی برای رشد و دلگرمی و افزایش تواناییهای موجودشان میبینند.
پس در ابتدا باید ببینید چه طرز تفکری دارید چون این تفکر هم بر تواناییهای شما و هم کودکانتان تأثیر عمیقی میگذارد. اگر به کودکان بگویید در فلان آزمون به خاطر هوششان پذیرفته شدهاند، برایشان طرز تفکر "ثابت" میسازید. اگر بگویید دلیل موفقیتشان، تلاششان بوده است، به آنها طرز فکر "رشدیابنده" را میآموزید.
نویسنده: دریک بئر و راشل جیلت