دی ماه 90
مامانم داشت ظرف میشست
النا: مامان جون عـــــــــــــــــــــــــــاشقتم
مامانم : من هم عاشقتم عزیز دلم
النا به سرعت دوید سمت ویترین پذیرایی و چون میدونست اجازه نداره درش رو باز کنه گفت: مامان مریم جـــــــــــــــــون منه
مامانم : معلومه اونی که میخای بهش دست بزنی به جون من بنده