بهمن 90
مثل همیشه ترازو رو آورده بودم تو پذیرایی تا ببینم یه گرم کم شدم
که اگه شدم ذوق کنم
که دخملی شادان و خندان اومد و رفت روی ترازو
داشتم به بابا یوسف اطلاع رسانی میکردم که چند کیلو ام که النا گفت:
مامان بیـــــــــــــــــــــــــــامن:
چیه مامان؟ چند کیلویی؟؟؟النا :
شصتاد و ششصد از ترازو اومد پایین و داد میزد
هــــــــــــــــــــورا هــــــــــــــــــــورا بابا شصتاد و ششصد