خانه
290K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۲۲:۳۵   ۱۳۹۴/۱۰/۱۲
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    الو، الو
    من از کلانتری 124 با شما تماس می گیرم، اتفاق مهمی افتاده، متاسفانه شاکی شما به قتل رسیده و جسدش به همراه مقداری مدارک و شواهد جدید پیدا شده، این شواهد نشون می ده که جون شما و شوهر شما شدیدا در معرض خطر جدی قرار داره و لازمه در اولین فرصت به اینجا مراجعه کنید.
    الو...الو
    گلوم خشک شده بود و قلبم داشت از جا کنده می شد
    به شوهرم که داشت منو نگاه می کرد و از قیافش اضطراب می بارید نگاه کردم و در همون حالت تلفن رو خاموش کردم.
    نمی تونستم درک کنم که چه اتفاقی داره میوفته، یعنی همه ی این بدبختی بخاطر اون کنجکاوی بی مورد من بود!
    حالا باید چیکار می کردم، دیگه حتی نمی تونستم به شوهرمم اعتماد کنم، ولی باید بهش می گفتم، داشتم تو ذهنم دنبال شروع مناسب می گشتم که یهو مهران گفت باید راز مهمی رو ...

    ویرایش شده توسط مهرنوش در تاریخ ۱۲/۱۰/۱۳۹۴   ۲۲:۴۹
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان