۰۰:۱۹ ۱۳۹۴/۱۰/۱۳
مهران که دید کار از کار گذشته و اسلحه به دست دیدمش مجبور بود بعضی چیزا رو توضیح بده اما باور کردن مهران سخت ترین کار دنیا شده بود کسی که تا دیروز مثل چشمام بهش اعتماد داشتم الان انگار یه ادم دیگه ای شده بود.گفت نه گروگانم نیستی اما مجبورم اینکارو بکنم.من اینقدر سوال تو ذهنم بود که نمیدونستم کدومو بپرسم گفتم چرا؟تو چطور ادمی هستی؟گفت:روزی که من این نقشه هارو کشیدم نمیدونستم قراره تو داخل اون خونه باشی حالا که خودتو دخالت دادی و وارد این داستان شدی به همین راحتیا نمیتونی بری بیرون ....