خانه
292K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۴:۴۷   ۱۳۹۶/۳/۶
    avatar
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    قرارم با کیا و افشین این نبود که تنها برم ولی اینجوری ازم خواسته بودن تو فکر بودم باید بهشون میگفتم؟ به کیا که حتما باید میگفتم .
    گ.شی رو برداشتم زنگ بزنم بهش. گوشی تو دستم زنگ خورد افشین بود. هول بود. رادمهر بهم زنگ زدن.
    - کیا؟
    - همون جریان دیگه ببین من باید امشب برم برج نهران قرار دارم فقط تو بدن جزییاتشو اس میزنم بهت
    - افشین افشین طبقه 11؟
    یهو مکث کرد: به تو ام زنگ زدن؟
    - آره پس چرا گفت تنها بیا؟
    - واسه همین بهم نگفتی؟
    - نه الاغ همین الان زنگ زد دختره. بیا این جا
    پشت خطی داشتم کیا بود. به افشین گفتم منتظرشم و قطعش کردم. خط کیا رو گرفتم ولی کیا جواب نداد
    صدارو نمیشناختم بهم گفت: ببین داداش کیا هم امشب قرار داره برج تهران ولی نمیتونه بیاد تو باید جای دو نفر بازی کنی و اگه ببازی جفتتون باختید و تاوانش و داداش گلت تنهایی میده
    - گفتم مرگ تو قوانینمون نبود
    - مرگ بدترین چیزی نیست که میتونه اتفاق بیوفته. سعی کن ببری
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان