۱۴:۴۷ ۱۳۹۶/۳/۶
نوشاندو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
قرارم با کیا و افشین این نبود که تنها برم ولی اینجوری ازم خواسته بودن تو فکر بودم باید بهشون میگفتم؟ به کیا که حتما باید میگفتم .
گ.شی رو برداشتم زنگ بزنم بهش. گوشی تو دستم زنگ خورد افشین بود. هول بود. رادمهر بهم زنگ زدن.
- کیا؟
- همون جریان دیگه ببین من باید امشب برم برج نهران قرار دارم فقط تو بدن جزییاتشو اس میزنم بهت
- افشین افشین طبقه 11؟
یهو مکث کرد: به تو ام زنگ زدن؟
- آره پس چرا گفت تنها بیا؟
- واسه همین بهم نگفتی؟
- نه الاغ همین الان زنگ زد دختره. بیا این جا
پشت خطی داشتم کیا بود. به افشین گفتم منتظرشم و قطعش کردم. خط کیا رو گرفتم ولی کیا جواب نداد
صدارو نمیشناختم بهم گفت: ببین داداش کیا هم امشب قرار داره برج تهران ولی نمیتونه بیاد تو باید جای دو نفر بازی کنی و اگه ببازی جفتتون باختید و تاوانش و داداش گلت تنهایی میده
- گفتم مرگ تو قوانینمون نبود
- مرگ بدترین چیزی نیست که میتونه اتفاق بیوفته. سعی کن ببری