خانه
291K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۲۳:۴۱   ۱۳۹۶/۵/۲۵
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19931 |39377 پست
    رامین فکرش خیلی مشغول بود و نگران اینکه بهرام به هوای عتیقه ها بلایی سرِ خودش یا بقیه بیاره ... دوستای باستان شناس رامین چون از نیت بهرام با خبر شده بودند بعد از کشف محل واقعی و کل عتیقه ها سکوت کردند و در اینباره چیزی به بهرام نگفتن و فقط تا چندروزی اون حوالی برای کشف موارد بیشتر میگشتن تا اخر سر با یک گزارش کامل از محل عتیقه ها به سازمان میراث فرهنگی برن ... این وسط رامین سادگی میکنه و درباره محل واقعی عتیقه ها به خدیجه میگه و از اینجا به بعدم تازه پوریا متوجه شده که چندباری بهرام رو جلوی راه خدیجه دیده بوده و هربار خدیجه اشفته و پریشون میشده ولی به رامین چیزی نمیگفته و رامین هم توجه نمیکرده ... حتما بهرام بو برده بوده ک خدیجه از جای عتیقه ها خبر داره .

    حالا رامین قراره یک شکایت از بهرام تنظیم کنه و اونو مظنون به قتل خدیجه میدونه و میخواد که پلیس پیگیر این موضوع بشه .

    پدرام با صورت برافروخته از خشم گفت :چرا اینارو الان میگی از اول میگفتی

    سعید: من اول ک اصلا شماهارو نمیشناختم بعدم اصلا فکر نمیکردم قتل خدیجه مربوط به این قضایا باشه خوده پوریا هم حالا تازه داره حدس میزنه

    نرگس: واقعا اگه جلوی راه خدیجه سبز شده باشه که منم حتم دارم تو قتل خدیجه دست داشته باید همه مون دست به دست هم بدیم تا بتونیم این پست فطرت رو گیر قانون بندازیم .

    احمد : خیلی خوبه اگه بتونیم اینکارو بکنیم ولی خب چجوری راهش چیه؟

    غزل گفت : حیدر ... پوریا می گفت باغبون هاشم خان خیلی ادم خوبیه و نگاهی به سعید کرد و ادامه داد ادرس اون خونه دانشجویی هم اون داد ... ادم با وجدان و خدا شناسیه میتونیم ازش کمک بگیریم و اگه چیزی میدونه، دیده یا مدرکی داره حتما به قانون میده
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان