شاه اکسیموس روزانه پیک های زیادی از پیشروی خوب و منظم ارتش در ریورزلند دریافت می کرد ضمنا دستور داده بود که همه ی استحکامات مرزی و قلعه های بین راه توسط پیاده نظام سنگین اسلحه تصرف و به عنوان خطوط دفاعی چه در دزرت لند و چه در ریورزلند مورد استفاده قرار بگیره تا اینجا همه چیز روبراه بود!
2 چیز ذهن شاه هزار آفتاب رو یدجوری مشغول کرده بود، اول اینکه هنوز خبری از وساطت اسپروس مخابره نشده بود و خبر بد بعدی این بود که چون هدف از این لشکر کشی به شدت محرمانه بود و حتی فرماندهان حاظر در جنگ هم از اون بی خبر بودند، جلوگیری از غارت شهر ها و روستاها توسط ارتش اکسیموس بسیار مشکل شده بود! چند نفری از معتمدین شاه که از منظور حمله و عقب نشینی قریب الوقوع خبر داشتند هیچ ادله ی خوبی برای اینکه فرماندهان و سربازها رو از غارت و تجاوز و کشتار غیرنظامی ها منع کنند نداشتند و شاه حسابی از دریافت این گزارش ها آشفته بود و می دونست که هر اتفاقی در این مورد، چقدر امتیاز گیری در میز مذاکره رو سخت تر خواهد کرد.
شاه در حالی که در این افکار غوطه ور بود صدای بحث بین دخترهاش رو هم می شنید که در همین رابطه در تالار اصلی در حال صحبت بودند. دو دختر کاملا متضاد هم! دختر بزرگتر یک لیدی تمام عیار و زیبا با دیسیپلین کامل و اهل سیاست های صلح طلبانه و طرفدار قدرت گرفتن سنا و البته تمام وقت در آرزوی ازدواج با یکی از شاهزاده های شمالی به نام پایان و دختر کوچکتر جسور و جنگ طلب با مهارت باورنکردنی در جنگاوری و شمشیرزنی و بدون کوچکترین توجهی به آنچه از یک شاهزاده ی زیبا به عنوان یک دختر انتظار می رفت به نام پلین. همانقدر که پایان شیفته ی ازدواج با یکی از شاهزادگان سرزمین شمالی بود پلین تمام ساعت هاش به خیال پردازی در مورد شاردل می گذشت و با وجودی که شیفته ی شاردل بود ولی ثانیه ای از رقابت خیالی با اون در همه ی زمینه ها غافل نبود.
پایان و پلین در مورد عقب نشینی و پیشنهاد وساطت بحث مفصلی داشتند و هرچقدر پایان از این اتفاق که احتمالا منجر به نزدیکی به امپراتوری شمالی می شد خوشحال بود، پلین از اینکه هیچ بلندپروازی در این لشکر کشی نبود عصبانی بود و عمدا جوری فریاد میزد که پدرش متوجه مکالمه ی اونها بشه!
شاه اکسیموس پس از اینکه جدیدترین پیک ویزه را که حامل خبر غارت و کشتار در یکی از شهرهای کوچک ریورزلند بود را مرخص کرد به بحث دختر ها اضافه شد و با خنده پرسید آیا دوشیزگان دربار اکسیموس در فکر کودتا برعلیه پدر هستند؟
دختر ها فورا تعظیم کوتاهی کردند و در سکوت به پدر نگاه کردند.
شاه فورا از پلین پرسید: دخترم مگر توضیحات لرد بالین در مورد دلایل این لشکر کشی رو نشنیدی؟
پلین بلافاصله گفت پدر من واقعا از شما تعجب می کنم! هزینه ی این لشکر کشی از مجموع منافع ما در برداشت از معادن کویو اگر بیشتر نباشه کمتر هم نیست، تازه این همه ریسک رو پذیرفتیم! اگر اسپروس موافقت نکنه چی؟ اگر شاردل یا رومل با چیزی که ما می خوایم موافقت نکنند چی؟ اگر ارتش پایتخت شاردل به کمک ارتش اصلی ریورزلند که داره به شمال برمیگرده از 2 جناح با ارتش ما که از ارتش اصلی فاصله ی زیادی داره حمله کنند و ارتش جنوبی گودریان ها هم موقع عقب نشینی اضافه بشه چی؟؟؟
من تا حالا همچین تصمیمی از شما ندیده بودم!
شاه اکسیموس گفت آفرین دخترم حالا قبل از اینکه نظر پایان رو بشنویم پیشنهاد می کنم که تایرل، بالین و سرجان رو هم فرابخونیم تا جلسه ی مشورتی کوچکی داشته باشیم.
پایان فورا اضافه کرد و جناب لرد بایلان!
اکسیموس با خنده ی کوتاهی نظر پایان رو تایید کرد و نیم ساعت دیگر همگی دور یک میز نشسته بودن.
شاه اول از پلین خواست که نگرانی های خودش رو دوباره تکرار کند و پلین با حرارت بیشتری همینکار رو کرد و سپس به پایان گفت دخترم من و نمایندگان کانسیل از شنیدن نظرات شما هم استقبال می کنیم.
پایان با نگاه زیرک و متکبری درست به چشم های پدرش نگاه کرد و گفت ولی من دقیقا این تصمیم رو طبق معمول در هوشمندانه ترین حالت ممکن دیدم و به نمایندگی از طرف مردم شرقی به داشتن چنین شاهی افتخار می کنم! پدر من سعی کردم که به پلین توضیح بدم که منافع ما در بهره برداری از معادن کویو نیست و منفعت اصلی ما حفظ وضعیت قبلی هست ولی اون تقریبا نشنید که من چی گفتم چون تمام مدت داشت فریاد می کشید!
خنده ی کوچکی که روی دهان همه ی حضار ظاهر شد با نگاه نافذ پلین بزودی محو شد، پلین با خونسردی و جدیت نمام گفت پس پایان و لرد بالین و احتمالا بقیه اعضای کانسیل که اینجا حضور دارند همینجا مسوولیت ریسک هایی که الان گفتم را تماما می پذیرند؟
اگر همه ی محاسبات درست پیش نرفت، چطور کمتر از سی هزار نفر از ارتش ما بدون ابزار و موقعیت دفاعی مناسب، بدون سرجان فرمانده ارتش باید با نزدیک به هفتاد هزار نفر ارتش شاردل که از 2 جناح حمله خواهد کرد ایستادگی کند؟
سرجان رو به شاه گفت: علیحضرت ارتش اصلی و نیروی دریایی در آماده باش کامل هستند و همین فردا آمادگی دارند از 5 محل تجمع به سمت مرز حرکت کنند.
بالین فورا گفت این اقدام بشدت تحریک آمیز خواهد بود و در اینصورت حتی اسپروس به پیشنهاد توقف جنگ ما اعتماد نخواهد کرد چه برسد به گودریان و شاردل!
تایرل و بایلان در سکوت به مذاکرات گوش می کردند که شاه به تایرل گفت شما و لرد بایلان چه نظری دارید؟
تایرل گفت من نگرانی های شاهزاده پلین رو بی مورد نمی بینم! بایلان به شاهزاده پایان نگاه کرد و گفت من با نظر شما موافق هستم شاهزاده، مردم شمالی صلح طلب و غنی هستند و در حالی که وضعیت جنگ روی زمین به گره بزرگی برخورد کرده بعید می دونم که سایر امپراتوری ها به پیشنهاد اسپروس جواب مثبت ندهند!
شاه ایستاد و بدنبال آن همه ایستادند، شاه گفت واقعا هیچ یک از اعضای کانسیل و همچنین دختران من در مورد اخبار غارت و تجاوز ارتش ما نگران نیست! تا بحال بیشتر از 2000 نفر از مردم غیر نظامی چه در روستاهای دزرت لند و چه در روستاهای ریورزلند کشته شدند، امروز خبر رسید که یک شهر کوچک در ریورزلند تقریبا نابود شده و تمام ذخیره ی غلات مردم و طلا و جواهرات و پول نقدشان غارت شده، به زنان و دختران زیادی تجاوز شده، درست مثل یک ارتش در حال کشور گشایی! حالا ما چطور می توانیم با این اتفاقات، پیش بینی خود را از صلح بین 4 اقلیم محقق کنیم؟
تصمیم درست وقتی با اجرای درست همراه باشه به نتایجی که براش در نظر گرفتیم منتهی خواهد شد، ممنون از مشورت بی فایده ی همه ی شما
حالا دستورات منو فورا اجرا کنید، سرجان ...
در خدمتم علیحضرت.
فورا ارتش اصلی و ارتش ذخیره ی پایتخت رو در اطراف پایتخت متمرکز کنید، همه ی پرچمداران شرقی، جنوبی و مرکزی رو فرا بخونید و گزارش دقیقی از میزان آمادگی هر پرچم دار آماده کنید.
اطاعت می شود علیحضرت.
پلین...
بله پدر... بله علیحضرت ...
فورا به سمت دربار اسپروس حرکت کن و هرکاری رو انجام بده که اعلام وساطت اسپروس فورا اتفاق بیوفته، از طرف من به شخص اسپروس اطمینان بده که تمام امتیازات قابل وصول از شاردل به اسپروس تعلق می گیره و دربار اکسیموس هیچ توقعی نداره و باید با گروه خیلی کوچک و در اختفای کامل اینکار رو انجام بدی.
هر دو دختر یکصدا:
پدرررررررررر! (پلین برای اعتراض و پایان برای اعتراض به اینکه چرا اون برای این ماموریت انتخاب نشده!)
شاه بدون توجه ادامه داد و پایان فردا به سمت جبهه ی جنگ حرکت می کنی به عنوان نماینده ی پادشاه ، ماموریت داری تا زمان اعلام توقف جنگ جلوی غارت و خونریزی بیشتر رو بگیری! یادت باشه که البته حفظ جان، اعتماد و روحیه سربازان اکسیموس در میدان جنگ برای ما مهمتر از همه چیز منجمله جان افراد سایر اقلیم هاست ولی تو باید کاری بکنی که مقدمات این پیشنهاد صلح در جبهه هم فراهم باشه.
تایرل گفت قربان لطفا این مسوولیت رو به ما بسپارید، در حالی که عالجناب دارک اسلواستار در پایتخت نیستند، درست نیست هر دو شاهزاده برای چنین ماموریت هایی از پایتخت خارج بشوند!
شاه به آرومی گفت نگران نباشید لرد تایرل فرزندان من هیچ وقت از جایی که باید دور نیستند.
و بعد فورا جلسه را ترک کرد.