نام داستان : طوفانی از غرب
فصل دوم، قسمت چهارم
______________________________________________________________
روز بعد از دادگاه شاه پسرش دارک اسلو استار را فراخواند و گفت:
پسرم در جریان دادگاه همه ی چیزهایی را که باید می دانستی شنیدی، اما زمان به سرعت در حال گذر است و با توجه به ازدواج اسپروس با یکی از نجیب زادگاه دزرتلند وضعیت ما در باقی ماندن در این صلح شکننده بدتر از قبل شده و امکان متحد شدن ما با سیلورپاین بر علیه دزرتلند از بین رفته است، در عین حال پیشروی گودریان در جنوب و متصل شدنش به دریا که عملا ارتباط ما را با جنوب قطع کرده در حالی که قبل از اقدام ما را در جریان نگذاشته و امتیاز و یا فرصتی به ما نداده است از طرف امپراتوری اکسیموس غیر قابل تحمل است، ما فرصت زیادی نداریم تا قبل از اینکه گودریان استحکامات وسیعی در آن ناحیه داشته باشد، صحنه را عوض کنیم، برای اینکار ما باید اتحادی با ریورزلند و باقیمانده ی قوم کولینز داشته باشیم، به نظر من اولویت در سیاست ما این موارد است.
دارک اسلو استار: پدر من شرایط را درک می کنم ولی کولینز ها ضعیف تر از آنی هستند که بتوانند کمک موثری در یک جنگ تمام عیار با دزرتلند و سیلورپاین به ما بکنند، از طرفی ارتباطات تجاری و سیاسی ریورزلند با دزرتلند بعد از جنگ بصورت عجیب و غیر منتظره ای بهبود پیدا کرده و به ظاهر اینطور برداشت می شود که گودریان آن حمله ی شاردل را کاملا از یاد برده پس ما شانس خیلی ضعیفی داریم که بتوانیم روی همپیمانی با ریورزلند حساب کنیم، من پیش بینی روزهای سختی را در آینده ی نزدیک می کنم ولی با این حال فکر می کنم که تسلط ما بر کتیبه های باستانی می تواند در آینده این مشکلات ما را جبران کند، پس من از شما درخواست می کنم که مرا برای تسلط بر این راز مامور کنید و قول خواهم داد که در کوتاهترین زمان اعتماد شما را با خبرهای خوب پاسخ دهم.
شاه: من به تو و تاریخ اکسیموس و راهی که مرغ دانا نشان داده است اعتماد داشته و خواهم داشت پسرم، برو و با دست پر برگرد و بدان که ما در این لحظه قماری را انتخاب کرده ایم که ممکن است به پایان تاریخ اکسیموس منجر شود، می خواهم که در تمام لحظات این بار را روی شانه هایت احساس کنی، در این فاصله ما هم برای کاهش مشکلات از پا نخواهیم نشست.
...
با دستور شاه، سر جان گالیان فرمانده ی کل ارتش ماموریت یافت که شخصا زمینه ی پیوند و یا لشکر کشی به آنسوی اقیانوس را بررسی کند، او که در چهل سالگی هنوز مجرد بود و در املاک وسیعی نزدیک به پایتخت زندگی می کرد شخصیت کم حرف و پیچیده ای داشت، تبار گالیان یکی از خانواده های قدیمی اکسیموس بود که در مرکز کشور املاک وسیعی را در اختیار داشتند ولی سرجان خیلی اهل مادیات نبود!
شایعاتی وجود داشت که او در جوانی عاشق خواهر ملکه سورین بوده ولی هرگز احساسش را به زبان نیاورده و باعث مرگ زود هنگام سانا خواهر ملکه شده است به هر جهت او ترجیح می داد که در زمان صلح، دور از هیاهوی دربار به جمع آوری محصولات املاک گالیان بپردازد، وقتی دستور پادشاه به وی رسید درحال قدم زدن در گندم زار وسیع گالیان در غرب پایتخت بود، همیشه قبل از وقوع جنگ می توانست بوی آن را حس کند، بویی که احساسی غریب شبیه به مخلوطی از غم، شادی، هیجان و خشم را در وی برمی انگیخت.
نبوغ نظامی او که باعث فرماندهیش بر کل ارتش بزرگ و منظم اکسیموس شده بود کافی بود که در لحظه ی دریافت دستور، ذهن شاه را خوانده و نیاز امپراتوری را درک کند، تنها راهی که می توانست تا حدودی موازنه با دزرتلند را که با تصرف کولینز از طرف گودریان از دست رفته بود برگرداند، تصرف سواحل بلتور، دلیور و سیزن در آنسوی آبها و یا انعقاد پیمان دوستی بسیار مستحکم با آنها بود بعلاوه اینکه می بایست با کشور بزرگ آرگون دوستی خود را حفظ و گسترش دهند! رویاهایی که با وضعیت فعلی امپراتوری به سادگی قابل تحقق نبود!
...
به دستور شاه پیغام محرمانه ای به ژاک توکانو سفیر اکسیموس در ریورزلند فرستاده شد که مقدمات سفر لرد بایلان رییس سنا را به ریورزلند و ملاقاتش با شاردل را فراهم کند همچنین به جافری کابایان ماموریت داده شد که از طریق دریا به کولینز رفته و مقدمات اولیه برای حمایت از فوم کولینز در مقابل گودریان را فراهم آورد، ماموریت وی به نحوی طراحی شده بود که مانع از آن شود که کولینز ها بلندپروازی و رویای خود را در بازپس گیری زمین هایشان از دست بدهند.
وقتی جافری در رفت و آمد برای آماده سازی کشتی و نفرات لازم جهت عظیمت به کولینز بود نگاه نافذ پلین که به او خیره شده بود را احساس می کرد.