خانه
291K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۹:۴۶   ۱۳۹۶/۹/۱۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    بی آغار، بی پایان

    فصل دوم : طوفانی از غرب - قسمت هفدهم

    لرد بایلان با جواب منفی شاردل روبرو شده بود ولی بخوبی دریافته بود که این جواب منفی ناشی از مصلحت سنجی و پیگیری منافع ملی از طرف شاردل است پس با قبول پیشنهاد شاردل چند روزی را در ریورزلند مانده بود، در طول این چند روز تقریبا در تمام ساعات می اندیشید که چطور می توان میزان مداخله شاردل به نفع دزرتلند را در جنگ احتمالی کاهش داد و یا او را به حفظ بی طرفی تشویق کرد، آیا تهدید می توانست کارگر باشد یا دادن امتیازات زیاد یا حتی شاید با تحریک باسمن ها و ناامن کردن مرزهای دریایی ریورزلند می شد کاری کرد که شاردل از ارسال ارتش به بیرون از مرزها صرف نظر کند و یا حتی با تولید اختلال و بی اعتمادی در روابط با دزرتلند!

    بعضی از این راه ها وسوسه انگیز بودند ولی زمان به نفع امپراتوری اکسیموس نبود و اجرای بعضی از این راه ها ممکن بود در این زمان کم با نتایج معکوسی همراه باشد!

    در پایان روز سوم بایلان تصمیم خود را گرفت و دوباره از شاردل تقاضای یک ملاقات فوری کرد که به سرعت پذیرفته شد.

    شاردل: لرد بایلان چه حرف نگفته ی مهمی باقی مانده است؟

    بایلان: اعلیحضرت موضوعی که تصمیم گرفتم به اطلاع شما برسانم بسیار کوتاه ولی در عین حال بسیار مهم است، من اینجا آمده ام که شما را با یکی از رسومات مهم و باستانی اکسیموس آشنا کنم.

    شاردل با کمی مکث و در حالی که کاملا روی بایلان متمرکز شده بود: خوب ...

    بایلان: ما یک ضرب المثل داریم که می گوید "" همیشه می شود گذشته ها را بخشید و حال بهتری ساخت""

    شاردل به کیموتو که تا آن لحظه در سکوت کامل نظاره گر این مکالمه بود نگاه سریعی انداخت و پس از مکث طولانی تری در حالی که از روی صندلی پادشاهی بلند شده بود و به سمت بایلان می آمد گفت: منظور شما دقیقا چیست؟

    بایلان: اعلیحضرت ملکه شاردل و جناب وزیر اعظم، برای من مهم بود که مطمئن شوم که شما از اینکه ما در این زمان و در آینده عمیقا به بار معنایی این ضرب المثل اعتقاد و اعتماد داریم باخبر باشید.

    شاردل که از همان لحظه ی شنیدن این ضرب المثل متوجه منظور بایلان شده بود با لبخند کوچکی گفت: اعتماد به یک رسم خوب از گذشته هدیه ای برای آینده است.

    بایلان لبخندی زد و گفت: سپاسگذارم ملکه ی عزیز و بعد از اجازه ی مرخصی و بازگشت به اقامت گاه فورا به سمت بتدرگاه دریاچه ی قو حرکت کرد.

    در چهارمین شبی که بایلان و همراهانش در آب های دریاچه ی قو  در حال حرکت به سمت امپراتوری اکسیموس بودند ناگهان یکی از ملوانان با عجله لرد بایلان را به عرشه فراخواند، مشعل های ردیف بزرگی از کشتی ها در فاصله دورتری در حالی که به سمت جنوب می رفتند قابل رویت بود! لرد بایلان با فریاد رو به ناخدای کشتی: سرعت را کم کنید،مشعل ها را خاموش کنید و پرچم اکسیموس را فورا با پرچم ریورزلند عوض کنید!

    ...

    کشتی های جنگی ارتش اکسیموس به فرماندهی سر جان در فاصله ی مناسبی از ساحل سیزون متوقف شده و منتظر تاریکی هوا بودند که به ساحل نزدیک شوند، پیاده کردن تعداد زیادی اسب از کشتی ها نیاز به دقت و همچینن فاصله ی کم کشتی ها از ساحل داشت و در عین حال تاریکی شب کمک می کرد که اسب ها راحت تر با تکان های شدیدتر قایق ها که مخصوص انتقال به ساحل بودند کنار بیایند،سرجان کم جمعیت ترین منطقه ی ساحل غربی سیزون رو برای پیاده شدن انتخاب کرده بودو قرار بود که پیاده نظام فورا همه ی دهکده های نزدیک به محل پیاده شدن را محاصره و اشغال کند و ساکنین را در غافلگیری مطلق در یک منطقه گرداوری و زندانی نمایند تا امکان ایجاد یک کمپ برای استراحت و سازماندهی نیروها بخصوص سواره نظام سنگین اسلحه مهیا شود، به دلیل استوایی بودن اقلیم جنوب قاره ی شرقی، استحکامات قابل ملاحظه ای در آن شرایط بارانی ساخته نمی شد و جمعیت بصورت پراکنده در آبادی های جنگلی بزرگ زندگی می کردند.

    اولین هدف حمله پایتخت سیزون انتخاب شده بود که در 50 کیلومتری ساحل و در کنار یک رود استوایی بزرگ قرار داشت، وقتی که سواره نظام کاملا مسلح اکسیموس در پوشش درختان جنگل آماده ی یورش به پایتخت بودند عملا مبارزه ی اصلی آنها با زمان بود تا با ارتش بی خبر، ناآماده و کوچک سیزون!

    ...

    وقتی کشتی حامل جافری به پایتخت بازکشت و خبر گم شدن جافری را اعلام کرد، پادشاه به همراه پلین و لرد بالین در جلسه ی کانسیل و در حضور نمایندگان سنا در حال شنیدن گزارش دارک اسلو استار در مورد بدست آوردن اولین کتیبه باستانی و نشانی کتیبه ی دوم بودند، دارک اسلو استار تعریف کرده بود که چطور با ناتارها، عجیب ترین نیرویی که تا بحال دیده بود برخورد کرده بودند و همچنین گفته بود که پس از مرگ هیچ نشانی از ایشان نیافته! همچنین گفت که برای استفاده ای نیروی جادویی کتیبه لازم است که کتیبه در یکی از نیانشگاه ها ی اصلی کشور در جایگاه ویژه ای و در تاریکی مطلق قرار گیرد. در همین لحظه گارد محافظین تالار اصلی به شاه خبر داد که پیکی از نیروی دریایی و از جانب کشتی جافری پیغام مهمی دارد.

    شاه بلافاصله جلسه ی گزارش را متوقف و به پیک اجازه ی ورود داد، پیک پس از تعظیم و ادای احترام به پادشاه و سایر اعضای کانسیل اعلام کرد که جافری طبق دستوری که داده بود طی 20 روز از تاریخ ترک کردن کشتی هیچ علامتی مخابره نکرده و آنها مجبور به اطاعت از دستور و بازگشت به کشور شده اند.

    پلین به محض شنیدن این خبر چنان تکان شدیدی را در درون خود احساس کرد که تا بحال فقط در زمان شنیدن خبر مرگ خواهرش شاهزاده پایان احساس کرده بود!

    هنوز حضار از شوک ناشی از دریافت خبر تصاحب کتیبه و گم شدن نماینده امپراتوری در سرزمین های کولینز خارج نشده بودند که یک پیک مخصوص گارد، خبر رسیدن تنها بازمانده از نگهبانان کمپ دارک اسلو استار و دزدیده شدن گنجینه تورداکس ها توسط افراد سیلور پاین را اعلام کرد.

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان