بی آغار، بی پایان
فصل دوم : طوفانی از غرب - قسمت بیست و دوم
مادونا پس از پشت سر گذاشتن سفری طولانی که غم و اندوه بسیار او، آن را طولانی تر هم کرده بود به دزرتلند رسید. هنگام ورود او به دزرتلند، جنگ بزرگ آغاز شده بود و شرایط جنگی بر روی بسیاری از روندها تاثیرگذار بود.
برخلاف تصورش هیچ هیئت بلندپایه ای برای استقبال از او نیامد و تنها چند شخصیت تشریفاتی او را به محل سکونتش بردند. شب بود و او در کمال ناباوری خودش را در اتاقی بدون توضیح تنها دید. لباسهایش را عوض کرد و با گریه ای که سعی میکرد صدایش به بیرون از اتاق نرود خودش را روی تخت انداخت تا بخواب رفت.
صبح فردای آن روز چند خدمه وارد اتاق شدند و برای حمام و لباس پوشیدن به او کمک کرده و برای صبحانه از او دعوت کردند تا به تالار کاخ بیاید. هنگام خروج متوجه حضور محافظها به صورت نیمه محسوس شد و فهمید که حق رفتن به جاهایی که به او اعلام نشده است را ندارد. سر میز صبحانه ملکه دزرتلند حضور داشت و با خوشرویی با او خوش و بشی کرد و پس از صرف صبحانه، مادونا را به اتاقش راهنمایی کردند و کوچیکترین صحبتی از اوضاع و احوال فعلی جنگ و یا محل حضور آندریاس با او نشد.
....
ارتش دزرتلند به سرعت شروع به محاصره و کندن خندق در اطراف قلعه پاپایان کرد و با توجه به شرایط موجود در کشور و حضور داوطلبانه بسیاری از جوانان در این جبهه، محاصره این قلعه با سرعت بیشتری نسبت به محاصره سانتامارتا که توسط ارتش ارسالی سیلورپاین صورت میگرفت پیش میرفت.
اروین مونتانا، به درومانی رفته بود تا با تجار و صاحبان صنایع آنجا مذاکره کند و پشتیبانی مردمی از جنگ را به بالاترین سطح برساند. خیلی زود کار در تمامی معادن فلزات و چوب با سرعت بالاتری آغاز شد و کارخانه ها و کارگاههای اسلحه سازی بی وقفه و با حضور داوطلبین زیاد مشغول به ساخت سلاح بودند.
نیکلاس بوردو و آندریاس گودریان در نزدیکی محل محاصره پاپایان و درون چادر رهبری جنگ با هم صحبت میکردند.
نیکلاس : سرورم، نیروهای دژکوب ما در راه هستند، اما شکستن چنین دژ مستحکمی قطعا هزینه های فراوانی برای ما دارد.
آندریاس : من از آرتور ساگشتا خواستم تا هر اطلاعاتی که از این دژ داره رو گرداوری کنه و در اختیار ما قرار بده. با توجه به اینکه این دژ تازه ساخته شده اطلاعات کمی ازش درز کرده و در عین حال بسیار مستحکم هست. فردا صبح در حضور آرتور، نقشه قلعه را دوباره بررسی میکنیم.
....
شارلی درومانیک بالای سر اسپروس که روی صندلی کارش نشسته بود ایستاده بود و از بالای شانه او به گزارشات جنگی که به زبان رمزی نوشته شده بودند نگاه میکرد اما چیزی سر در نمی آورد. اسپروس خواندن گزارشات را تمام کرد و خودش را برای شرکت در جلسه جنگ مهیا میکرد. شارلی هنگام خروج اسپروس به او گفت : اسپروس، اکسیموس ها فقط کتیبه رو ندزدیدن، مسئله فراتر از اینهاست، به من قول بده که تا آخر در کنار دزرتلند بمونیم و جلوی این زیاده خواهی رو بگیریم.
اسپروس لبخندی زد و گفت : در کنار دزرتلند بمونیم؟ ما؟ باشه قول میدم بانوی سیلورپاین.
....
هنگامی که جنگ آغاز شد، رومل گودریان به سِر سالوادر دستور داده بود که به شدت کولینزها رو زیر نظر بگیره تا در شرایط بوجود آمده طرح یا نقشه ای برای طغیان در سر نپرورانن، همچنین یکی دیگر از ماموریت های اروین مونتانا حضور در منطقه کولینزها برای برقراری ارتباط با بخشی از آنها که حاضر به گسترش روابط و گرفتن امتیازات در قبال وفاداری هستند بود. اما قبل از حضور مونتانا در منطقه، سالوادور متوجه اتفاقات و رفت و آمدهای عجیبی در منطقه شد ...