بی آغار، بی پایان
فصل سوم: آخرین کتیبه - قسمت شانزدهم
لیو ماسارو به سرعت نزد سرجان برگشت و راز دستگیری کلارا اوپولن را به سرجان اطلاع داده و وانمود کرد که امروز به هوویت اصلی وی پی برده است و در ادامه پیشنهاد کلارا در مورد صادرات چوب به نام سیلورپاین را برای وی تعریف نمود، سرجان که از کلیات طرح خوشش آمده بود از لیو خواست که به اتفاق نزد امپراتور رفته و بدون اشاره به کلارا این ایده را به اطلاع امپراتور برسانند.
امپراتور بعد از شنیدن این ایده نگاه تحسین آمیزی به لیو ماسارو کرد و گفت این ایده نمی تواند اکسموس را از فقر و قحطی نجات دهد ولی بدون شک می تواند ما را زنده نگه دارد.
امپراتور اضافه کرد که حالا وقت آن است که تورداکس ها دومین لطف بزرگ خود را به ما بکنند، سپس به سمت میز بزرگ نقشه تالار رفت و ادامه داد: تورداکس ها فاقد نیروی دریایی و کشتی کافی برای صادر کردن اقلام خود هستند ولی بازارچه ی معروفی دارند که جواهرات تورداکس از طریق آن فروخته می شود و از قدیم مقداری کمی چوب که به روش های سنتی از جنگل تامین می شود نیز در این بازار فروخته می شده است، بازرگانان ما باید عمده چوب ما را به اسم چوب های سیلورپاینی که در ازای جبران خسارت جنگی در اختیار ما قرار گرفته با قیمت کمتری به تورداکس ها بدهند، بدون شک بزودی همه ی کشورها از وجود این ذخیره در این بازار مطلع خواهند شد، باید سعی کنیم که محموله ها را هرچند با قیمت کمتر ولی بصورت نقدی بفروش برسانیم.
در عین حال تمام کشتی های تجاری نیز از امروز با پرچم سیلورپاین محموله های چوب را به بازارهای سایر قاره ها برسانند، دستور می دهم که تمامی فعالیت های کشتی سازی و ساخت بندر در دریاچه ی قو متوقف شده تا چوب بیشتری برای فروش در اختیار داشته باشیم سپس دوباره نگاهی به لیو کرد و گفت: امپراتوری اکسیموس در فردای پیروزی این خدمت تو را فراموش نخواهد کرد لیو و به سمت لیو حرکت کرده و او را در آغوش گرفت.
...
در جلسه ی شورای عالی جنگ دارک اسلو استار، سرجان و لیو ماسارو به ترتیب طرح های جنگی خود را ارائه کردند، طرح سرجان یک طرح کلاسیک و کمی محافظه کارانه شامل حمله شدید سواره نظام سنگین اسلحه به آرایش دفاعی پیاده نظام دزرتلند و صرف نظر کردن از تعقیب آنها و پیش روی همه جانبه ارتش به سمت دشت مابین کارتاگنا و سانتا مارتا بود تا از این طریق با تنگ کردن مسیر عقب نشینی ارتش دزرتلند آنها را مجبور به شروع جنگ قبل از رسیدن نیروهای ریورزلندی کنند.
اما طرح های ارائه شده از طرف دارک اسلو استار و لیو ماسارو بلند پروازانه و متحورانه بود، طرح دارک اسلو استار بر حمله روزانه سواره نظام سنگین اسلحه به عقبه ارتش دزرتلند و توقف تا رسیدن پیاده نظام متمرکز بود و طرح لیو شامل حمله ی برق آسای سواره نظام سنگین اسلحه به سمت پالویرا و بعد از تصرف آن حرکت به جنوب غربی و استقرار آنها در نزدیکی سانتا مارتا بدون برخورد جدی با دشمن بود به نحوی که بتواند با قطع کامل مسیر تدارکاتی آنها تا پیشروی همراه با آرایش دفاعی پیاده نظام به سمت دشت شمالی سانتا مارتا صبر کرده و ارتش دزرتلند را قبل از رسیدن قوای کمکی در کمبود مطلق تدارکات به محاصره درآورند.
حاضرین در جلسه بجز امپراتور که در سکوت مانده بود همگی از طرح های دوم و سوم استقبال کردند ولی سرجان قویا با آن طرح ها مخالفت کرده و با توجه به شناختی که از میزان مهارت و تیزهوشی دزرتلندی ها در جنگ داشت هر نوع نقسیم ارتش را اشتباهی بزرگ خواند.
دارک اسلو و لیو در مقابل هر نوع تاخیر را اجابت خواست دزرتلند برای رسیدن ارتش اصلی ریورزلند ارزیابی کرده و مقابله با چنین تجمع بزرگی از دشمن را یک قمار نامعلوم خواندند.
سرجان در ادامه و در پاسخ به موضوع مطرح شده گفت که نامه ای به همراه قسمت بزرگی از کشتی های نیروی دریایی به پایتخت آرگون ارسال کرده و یادآور شده که آنها باید بین ارسال سی و پنج هزار نفر نیروی نظامی شامل تمام سواره نظام و آذوقه کافی برای بیش از یکصد هزار نفر و یا از دست دادن تمام سی هزار نفر سربازانشان در اینجا و همچنین از دست دادن همیشگی متحدشان یکی را انتخاب کنند و در صورتیکه گزینه ی دوم انتخاب آنها باشد باید خود را برای رویارویی با ارتش میسالا ها در حالی که تنها نیمی از ارتششان را در اختیار دارند آماده کنند.
جلسه تا پاسی از شب به درازا انجامید در حالیکه توافق نظری دیده نمی شد پس امپراتور رو به سرجان گفت:
- سرجان تو فرمانده جنگ هستی و در نهایت تصمیم نهایی را خواهی گرفت ولی در این وضعیت پیشنهاد می کنم که بخش اول حمله که اختلاف نظر کمتری در آن وجود دارد طبق پیشنهاد خودت انجام شده و با توجه به نتایج آن بسرعت قدم بعدی اتخاذ گردد.
...
دو روز بعد در سپیده دم ارتش اکسیموس به همراه ارتش مستعمراتی و ارتش کمکی آرگون که در نزدیکی مواضع دفاعی ارتش دزرتلند موضع گرفته بود آماده ی دریافت دستور حمله بود
سرجان به همراه دارک اسلواستار و لیوماسارو و حدود سی لرد اکسیموس روی تپه ای مشرف به میدان جنگ حاضر بودند. سرجان رو به فرماندهان با فریاد گفت: امروز روزیست که آیندگان به یاد خواهند آورد. روزی که ما ورق جنگ را برمیگردانیم و خاک امپراتوری اکسیموس را از زیر چکمه ی دشمنان و بدخواهانمان پاک خواهیم کرد.
شما فرماندهان باید به دقت به دستورات عمل کنید.
لیو تو آغازگر جنگ خواهی بود، سواره نظام سنگین اسلحه با زره کامل به انتهای سمت چپ خطوط پیاده نظام دزرتلند حمله خواهد کرد، آنها توان مقابله با این یورش را نخواهند داشت و آرایش دفاعی آنها بزودی در هم خواهد شکست ولی سواره نظام ما باید از تعقیب سربازان آنها جدا خودداری کرده و با طی کردن یک مسیر دایره وار به مقر خود باز گردد، دارک اسلو استار همزمان با شروع حرکت سواره نظام ، پیاده نظام باید در آرایش دفاعی در مقابل باران تیر به جناح چپ از هم پاشیده آنها حمله کرده و این قسمت را با نابودی کامل روبرو کند در این زمان سواره نظام سنگین اسلحه باید در آرایش منظم به مقر اصلی بازگشته و آماده باشد که در صورت نیاز ضد حمله سریع سواره نظام دزرتلند یا جناح مرکزی و راست پیاده نظام ارتش آنها را خنثی کند.
لرد کاستین، تو بعنوان فرمانده کمانداران اکسیموس در موقعیتی قرار خواهی گرفت که حمله سواره نظام دزرتلند به مقر سواره نظام ما امکان پذیر نباشد.
همگی افراد حاضر در تپه فرماندهی با صدای بلند دریافت دستورات سرحان را تایید نمودند و سپس هر یک به سمت واحد خود حرکت کردند، ساعتی بعد با اشاره سرجان شیپور جنگ با صدای مهیب طبل ها نواخته شد و پرچمدار روی تپه پرچم زرد را به نشانه شروع حرکت سواره نظام برافراشت.
زمین زیر سم اسب های سواره نظام به لرزه درآمده بود، سواره نظام اکسیموس پس از شروع حرکت به شکل یک ستون باریک درآمده و به سمت جناح چپ ارتش دزرتلند تغییر مسیر داد و مستقیم به محدوده کوچکی از جناح چپ یورش برد، این حرکت باعث شده بود که تعداد بسیار کمی از کمانداران دشمن که در طول خطوط پیاده نظام موضع گرفته بودند سواران اکسیموس را در تیررس داشته باشند.
بعد از رسیدن سواره نظام بزودی خطوط دفاعی در آن محدوده درهم شکسته شده و سربازان دزرتلند در بی نظمی شروع به عقب نشینی و فرار کردند. در همین حالت پیاده نظام اکسیموس که پرچم قرمز را به نشانه ی شروع حمله دریافت و به سمت جناح چپ حمله کرده بود به میدان جنگ رسیده و یک کشتار بزرگ را آغاز کرده بود.
بعد از حدود نیم ساعت سواره نظام عظیم دزرتلند که برای جلوگیری از غافلگیر شدن در فاصله ی دورتری موضع گرفته بود ضد حمله خود را آغاز کرد، در این لحظه سرجان بسرعت با پرچم مشکی دستور آرایش دفاعی برای پیاده نظام را صادر نمود .
پیاده نظام اکسیموس فورا بصورت یک دیوار مسلح به نیزه های بلند در مقابل سواره نظام دزرتلند موضع گرفت، این آرایش نفوذ ناپذیر باعث شد که آن حمله از طرف فرمانده دزرتلندی لغو گردد.
اولین موج حمله با تلفات زیاد ذزرتلند و با کمترین تلفات ارتش اکسیموس انجام شد،در این لحظه سرجان طبق نقشه اولیه دستور توقف عملیات جنگی را برای آنروز صادر نمود، دارک اسلو استار و لیو ماسارو بزودی با لبخندی بر لب به تپه فرماندهی مراجعت کرده و یکدیگر را در آغوش گرفتند.
لیو رو به سرجان گفت: من از نقشه ی تو آگاه هستم ولی ما نباید در حالی که آنها ضربه سختی خورده و آرایش خود را از دست داده اند فرصت دهیم که دوباره نظم خود را بدست آورند، ما باید به حمله ادامه دهیم.
سرجان بلافاصله پاسخ داد که چه چیزی ما را به این پیروزی رساند؟ آیا اجرای دقیق نقشه از طرف همه ی ارتش نبود؟
دارک اسلو گفت، سرجان من از نگرانی تو در تفکیک ارتش و از دست دادن تمرکز قوا آگاه هستم ولی این یک فرصت است که ما به سختی و پس از ماه ها شکست و تحقیر بدست آورده ایم، من پیشنهادی دارم که بدون تقسیم ارتش در دراز مدت یک ضربه کاری به آنها وارد کنیم به نحوی که ادامه جنگ برای آنها ناممکن شود.
من پیشنهاد می کنم که امروز عملیات را طبق نظر تو متوقف کنیم و اجازه دهیم که آنها به عقب نشینی ادامه دهند ولی من و لیو به همراه تمام سواره نظام سنگین اسلحه امشب به کمپ آنها حمله می کنیم و بخش بزرگی از آنها را نابود کرده و صبح فردا دوباره به کمپ اصلی مراجعت خواهیم کرد و آماده دستورات تو خواهیم بود، لیو با فریاد حمایت خود را از این طرح اعلام کرد، قبل از اینکه سرجان حرفی بزند دارک اسلو گفت: سرجان به ما اعتماد کن ما نابودشان می کنیم.
...
بعد از گذشت ساعاتی از شب سواره نظام طبق اطلاعات دریافتی از دیده بان های ارتش به کمپ پیاده نظام دزرتلند حمله برد، در تاریکی شب حمله بدون مقاومت چشمگیری به چادرهای سربازان رسید و کشتار دیگری شروع شد ولی اینبار سربازان پیاده دزرتلند بجای شرکت در جنگ به سمت دشت های اطراف متفرق شده و با استفاده از تاریکی سعی نمودند که جان خود را نجات دهند، با اینکه این حمله نیز با تلفات جدی دزرتلند همراه شد ولی نتیجه چیزی نبود که دارک اسلو و لیو انتظارش را داشتند پس آنها تصمیم گرفتند که حمله را چند ساعت متوقف کرده و با روشن شدن هوا در سپیده دم تعقیب و کشتار را ادامه دهند.
آنها دستور دادند که سواره نظام فقط چند کیلومتر با کمپ دشمن فاصله گرفته و کمی استراحت کند. بعد از اینکه دارک اسلو و لیو دست و روی خود را از خون سربازان دزرتلندی شستند در حالی که هیجان انتقام آنها را بی قرار کرده بود تصمیم گرفتند که لبی تر کرده و برنامه دقیقتری برای یکسره کرده کار دشمن طرح کنند،لیو در کنار آتش کوچکی که برافروخته بودند نشست و در حالی که از قمقمه اش جرعه ای می نوشید گفت فردا در سپیده دم بجای حمله مستقیم به سربازان که احتمالا حالا آرایش دفاعی گرفته اند به تدارکات و انبار تجهیزات آنها حمله می کنیم و وقتی آنها مجبور به واکنش و ترک موضع دفاعی شدند آنها را تارومار خواهیم کرد، قبل از اینکه دارک اسلو بتواند پاسخی بدهد صدای محوی که بر شدتش افزوده می شد بگوش رسید
شبیخون! شبیخون!
دارک اسلو بسرعت فرمان آماده باش داد ولی در تاریکی مسیر حمله مشخص نبود، صدای شیهه اسب ها که در یک اسطبل موقت نگهداری می شدند دشت را پر کرده بود، وقتی سربازان به سمت محل استقرار اسب ها رسیدند با صحنه ی عجیبی روبرو شدند تا چشم کار می کرد جنازه اسب های کشته شده بر روی زمین که در حال جان کندن بودند دیده می شد! و تعداد بیشتری از اسب ها رمیده و در تاریکی شب محو می شدند!
دارک اسلو متوجه شد که مورد حمله سواره نظام دشمن قرار گرفته، پس فورا پیامی حاوی همین مضمون به سرجان در کمپ اصلی فرستاد و درخواست کمک نمود سپس دستور داد که سربازان سواره یک دیوار دفاعی دایره ای برای حفاظت از جان سربازانی که اسب خود را از دست داده بودند تشکیل دهند و منتظر رسیدن قوای کمکی بمانند.
سرجان بعد از دریافت خبر ضد حمله سواره نظام دزرتلند با عجله 2 واحد بزرگ پیاده نظام که در آماده باش بسر می بردند (در حدود ده هزار نفر) را برای کمک به سمت دارک اسلو استار ارسال نمود غاقل از اینکه که این سناریو آندریاس گودریان تله ای بیش نبود، سواره نظام دزرتلند به آرایش دفاعی سواره نظام اکسیموس حمله نکرده و در تاریکی شب مستقیما آن دو واحد از پیاده نظام را که برای کمک ارسال شده بودند تحت ضد حمله شدید خود قرار داده و کاملا تارو مار نمودند.