بی آغاز بی پایان
فصل سوم آخرین کتیبه
قسمت سی و پنجم
خبر ورود هیئت اکسیموس به خاک سیلورپاین وقتی به دربار رسید که مذاکرات با هیئت باسمونی در اوج خود بود. آکوییلا نمیخواست هنگام رسیدن بالین، باسمونها در پایتخت باشند بنابراین بعد از اتمام مذاکرات سریعا دستور داد که وسایل بازگشت باسمونها را فراهم کنند. تسوکا که انتظار داشت مدت بیشتری در الیسیوم بمانند نخواست با خواست امپراطور مخالفت کند اما تصمیم گرفت یکی از افراد باهوشش را در الیسیوم باقی بگذارد.
زمانبندی آنیا رئیس تشریفات دربار، طبق دستور آکوییلا پیش رفت و هیئت اکسیموس چند روز بعد از خروج باسمونها وارد الیسیوم شدند. آکوییلا در روزهایی که بین این دو دیدار فرصت داشت مرتب با لگاتوس و چند تن دیگر از بزرگان دربار به صحبت می نشست تا بتوانند با اطلاعاتی که در دست داشتند علت بازدید ناگهانی بالین را دریابند. اینکه اکسیموسها هنگام مذاکره با لگاتوس در خاک خودشان روی خوشی نشان نداده و آکوییلا را به رسمیت نشناخته بودند، معادله را پیچیده تر می کرد.
بالین و هیئت اکسیموسی وارد الیسیوم شدند و دیدارهایی نیز با دربار برگزار شد اما سوالات آکوییلا همچنان بی جواب مانده بود. بالین از پیروزی های اکسیموس داد سخن میداد و شکست ارتش دزرت لند را پس از یک سال پیشروی در خاک اکسیموس بزرگ جلوه میداد. اخبار تعقیب ارتش دزرت لند تا خاک خودشان توسط ارتش اکسیموس به گوش آکوییلا رسیده بود و او منتظر اخبار باارزشتری بود. در آخر بالین اضافه کرد که ارتش آنها به زودی در وگامانس به پیروزی نهایی دست خواهند یافت و ارتش متجاوز و متحد جدیدشان ریورزلند را مغلوب خواهند ساخت و پس از آن سیلورپاین را به عنوان کشور دوست کنار خود خواهند داشت. آکوییلا با دقت به صحبت های بالین گوش سپرده بود و تا آخر جلسه منتظر بود تا بالین قصد اصلی اش از دیدار با امپراطور را مطرح کند و خواسته شان را بیان نماید. با اتمام صحبت های بالین وقتی آکوییلا مطمئن شد که او قصد ندارد مطلب دیگری بیان کند گفت: خب به نظر میرسه مشکلی که ماهها قبل پیش روی ایجاد روابط دوستانه بین دو کشور از سوی شما مطرح شده بود برطرف شده. اما این برای من خیلی عجیبه چون من همچنان تاجگذاری رسمی نکرده ام.
بالین گلویی صاف کرد و گفت: اخباری که به دربار اکسیموس مخابره شده حاکی از اقتدار قدرت مرکزی سیلورپاین در ایجاد نظم و امنیت کشور هست و همین نکته به ما اثبات کرد که شما در جایگاه درستی قرار گرفته اید.
پس ازپایان جلسه، آکوییلا همچنان معتقد بود بالین چیزهایی را پنهان میکند.
در دربار ریورزلند جلسه شورای سلطنتی به پایان رسیده بود لردها و بزرگان کشور همچنان در حال ابراز نظر در مورد اخبار رسیده، تالار سپید را ترک می کردند. شاردل از میزی خواست که بماند سپس از روی صندلیش بلند شد و در حالیکه عصابیت در صدایش مشهود بود گفت: مجبورم نافرمانی موناگ رو ندیده بگیرم ، اما نمیتونم به عواقب این کارم فکر نکنم. من اونو خوب میشناسم این شروع سلسله اتفاقاتی که به جای خوبی ختم نمیشه. سپس برگشت و به صورت میزی دوست دوران کودکیش نگاه کرد، حالا میزی رئیس گارد سلطنتی بود و خودش ملکه ریورزلند. اما در پس همه این سالها دوستی عمیق آن دو دست نخورده باقی مانده بود.
میزی گفت: منظورت چیه؟ موناگ با این تصمیمش همه مون رو نجات داد
- میزی، اون میدونست که من هرگز فرمان حرکت ارتش شمالی رو نمیدم و در عین حال میدونست با اینکارش دوباره میتونه مورد توجه همه قرار بگیره.
- نفس عمیقی کشید و ادامه داد: اما الان ریورزلند در شرایطی نیست که رودرروی موناگ وایسم. به وقتش جواب این گستاخیشو می گیره،...خب ....سپس ذهنش را روی موضوع دیگری متمرکز کرد: تو در تجهیز و آماده سازی نیروهایی که همراه فرانسیس اعزام شدند خیلی خوب عمل کردی حالا میخوام دوباره دست به عمل بزنی .با استفاده از تمام امکاناتمون سربازگیری رو شروع کن. ممکنه این حمله های کور باسمن ها جدی تر بشه، نباید دست روی دست بگذاریم میخوام تا جایی که میتونیم ارتش و بزرگ تر کنیم.
- کار راحتی نیست ما در چند سال گذشته بارها درگیر جنگ شدیم و کشته دادیم، اما هرکاری لازم باشه انجام میدم.
شاردل گفت: همون طور که تو جلسه هم گفتم در مورد خبر فتح نورگین به دست نیروهای متحد سیلورپاین اکسیموس و باسمن ها خیلی ابهامات وجود داره باید تحقیقات بیشتری صورت بگیره
در همین هنگام در تالار باز شد نگهبان برای ورود لرد ریتارد اجازه خواست.
لرد ریتارد پس از ورود به تالار رو به شاردل کرد و گفت:
- من بلافاصله خدمتتون رسیدم تا خبرهایی بدم . علیاحضرت .... سرنخی پیدا کردیم که میتونه ابهامات مرتبط با اتحاد سیلورپاین و باسمن رو از بین ببره. دریا تکه های چوب نیم سوخته یکی از کشتی های باسمن ها رو به ساحل آورده. اون چوب ها رو به چند نجار کارکشته و قدیمی نشون دادم همه متفق القول گفتند که کشتی از چوب درخت برهان بوده. امکان رشد این درخت در سیلورپین سرد نیست تمام کشتی های سیلورپاینی از چوب کاج و صنوبر هستند. اونا برای حقه زدن فقط از طرح کشتی های سیلورپاین استفاده کرده بودن، چون میدونستن ما با کشتیهای سیلورپاینی کاری نداریم.
شاردل: درسته.
شاردل در مورد احتمال حمله مجدد باسمن ها به مرزهای غربی با لرد ریتارد و میزی نیکنتون به بحث پرداخت و در نهایت رو به لرد ریتارد گفت: متشکرم لرد ریتارد، شما راه سختی رو پشت سر گذاشتین، حتما باید خیلی خسته باشید، بهتره به عمارت خودتون برید و استراحت کنید. بعدا در اینباره بیشتر صحبت می کنیم.
لرد ریتارد گفت: بله علیاحضرت من همین الان از نایان رسیدم و در میان راه با برادرزاده م فرانسیس و نیروهای تحت فرماندهی اش رو به رو شدم خوشحالم که با این سرعت ارتش به این بزرگی فراهم اومده. سپس تعظیم کوتاهی کرد و از تالار خارج شد.
شاردل به میزی رو کرد و گفت:در مورد قضیه نورگین خیلی دور از انتظاره که فکر کنیم باسمن ها با اکسیموس ها متحد شدن اما برای نتیجه گیری نهایی منتظر تحقیقلات گودریان میمونیم.
در وگامانس نیز جلسه ای در جریان بود فرماندهان هر دو ارتش بحث داغی داشتند تا در مورد حرکت بعدیشان تصمیم گیری کنند. لابر همان طور که از شخصیت قاطع و جسورش نشات میگرفت مصلحت را در حمله پیشدستانه میدید.
لابر: باید قبل از اینکه نیروهای کمکی و مستعمراتی آرگون به بدنه اصلی ارتش اکسیموس برسند کارشان رو تموم کنیم
اما آندریاس طی مدت جنگ در خاک اکسیموس با اتفاقات غیرقابل پیش بینی زیادی مواجه شده بود از اینرو نمیخواست عجولانه عمل کنند گفت: اونها همین جوری هم خیلی زیادن با وجود شبیخون های ما به نظر نمیرسه از تعدادشون کم بشه
برنارد: کتیبه ها، اون کتیبه های لعنتی
نیکلاس: متاسفانه باید به قدرت جادویی این کتیبه ها ایمان بیاریم و بی گدار به آب نزنیم ما در قلعه موضع دفاعی بهتری داریم
بارفل جانشین میزی و فرمانده سواره نظام سبک اسلحه ریورزلند گفت: دقیقا جایی که یک سال پیش در پالویرا اکسیموس ها بودند. موضع دفاعی برتر.
برنارد: آندریاس من با لرد لابر موافقم ما میتونیم شکستشون بدیم نباید تو قلعه منتظر بمونیم تا با یه ارتش بزرگتر بیان سراغمون
آندریاس با جدیت مخالفت کرد و گفت : نه من موافق حرکت قاطع و تمام کننده نیستم این استراتژی در مورد اکسیموس ها جواب نمیده سرجان همیشه چیزی داره که رو کنه و نقشه های ما رو خراب کنه اگر غیر از این بود ما الان در کارتاگنا نشسته بودیم. باید از تجربیاتمون استفاده کنیم
فابیوز گلویی صاف کرد و رو به آندریاس گفت: قربان میخوام توجه تونو به سمت دیگه جبهه هم جلب کنم ریورزلند از غرب مورد تهاجم دشمن دیرینه اش قرار گرفته خوشبختانه الان شرایط در ریورزلند عادیه ولی در صورتی که باسمن ها حمله جدی تری بکنن ارتش ما باید به فکر برگشت باشه
سیمون تمام مدت در فکر بود، بالاخره لب به سخن گشود: اتحاد اکسیموس با باسمن محاله. میسالاها و آرگون ها دشمنی دیرینه ای با هم دارن و در حال حاضر یکیشون در کنار آکسیموس و دیگری در کنار باسمن می جنگه. این یعنی فتح نورگین یکی از اون حقه های قدیمی سرجانه. وقتی نام سرجان را بر زبان می آورد لبخند کجی رو لبانش شکل گرفت. با آنکه سرجان در سوی دیگر میدان جنگ بود، سیمون او را تحسین می کرد و برایش احترام زیادی قائل بود.
بارفل گفت: در دنیای جدید اتفافات غیر منتظره زیادی افتاده نمونه اش خارج شدن ارتش سیلورپاین از جنگ به علت کودتاست. من اگر میخواستم به سرنگونی یک پادشاه فکر کنم آخرین پادشاهی که به ذهنم میرسید اسپروس بود.
سیمون گفت: موضوع دیگه ای هست که باید بگم. در پایتخت ریورزلند اطلاعاتی به دستم رسید که نشون میداد ارتش اکسیموس ممکنه خیلی بزرگتر از اون چیزی باشه که انتظارش رو داریم. من فکر می کنم بهتره محتاطانه عمل کنیم، من با فرمانده آندریاس موافقم ممکنه برتری عددی ای وجود نداشته باشه پس بهتره روش حساب نکنیم.
پس از بررسی چند باره اطلاعات موجود در نهایت آندریاس به عنوان فرمانده کل جنگ تصمیم گرفت تا قبل از بازپس گیری نورگین حمله ای انجام ندهند.