خانه
290K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۷:۵۵   ۱۳۹۸/۲/۲۱
    avatar
    کاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست

    بی آغار، بی پایان
    فصل سوم: آخرین کتیبه - قسمت شصتم

    مارتین لودویک لیدمن، سالهای طولانی مشاور اعظم و دست راست رومل گودریان بود. اما همیشه سعی میکرد از زیر بار قائم مقامی و تصمیم گیری به جای پادشاه، شانه خالی کند. ولی این روزها در سخت ترین شرایط ممکن، مجبور به این کار شده بود که فشار زیادی را بر او وارد کرده بود.

    به همین منظور سعی میکرد برای هر تصمیمی با بزرگان، مشاوران  و بخصوص آرتور ساگِشتا، فرمانده نیروهای اطلاعاتی و اروین مونتانا، مشاور عملیاتی پایتخت، صحبت کند.

    آنروز علاوه بر این دو، از بوریس سیدِنبرگ، فرمانده نیروی دریایی دزرتلند نیز دعوت کرده بود.

    مارتین لیدمن : همینطور که آرتور گفت، تحرکات باسمن ها نشان از چیزی فراتر از درگیری داره. ما نباید دنبال خریدن وقت باشیم. با اتفاقات تدریجی روبرو نخواهیم شد. نه تنشی، نه جرقه ای و نه بهانه ای. ما به زودی با حمله همه جانبه باسمن ها روبرو خواهیم شد. حمله ای که هدفی جز کشورگشایی و فتح این قاره در خودش نداره. همه تصمیمات باید ما رو یک قدم به آمادگی کامل برای یک جنگ بزرگ نزدیک کنه.

    اروین مونتانا، خسته از فعالیت های فراوانی که نتیجه روشنی برایشان متصور نبود، غرولندکنان گفت : به یمن آکوییلای عوضی در شمال!

    مارتین سری به نشانه تاسف تکان داد و در ادامه حرفهایش گفت : من نظامی نیستم، هیچوقت جنگی رو فرماندهی نکردم. اما چیزی که باید بهش فکر کنیم اینه : قراره یه قاره رو فتح کنیم. بهترین روش چی میتونه باشه؟

    آرتور ساگشتا : هرج و مرج. درگیری. تفرقه.

    بوریس سیدنبرگ : و بعد یک حمله متمرکز و با تمام قوا.

    مارتین : به نظر میاد که بخش اول نقشه باسمن ها، هم درین قاره و هم در قاره شرقی به خوبی پیش رفته.

    بوریس : پس خیلی فرصت نداریم. باسمن ها با هیچ اقلیمی مرز مشترک ندارن. پس از تعیین کننده ترین نیروها در جنگ بین قاره ای، نیروی دریایی خواهد بود.

    لیدمن : درسته. و ما خیلی فوری نیاز داریم که برای داشتن بهترین شرایط ممکن هم برای پشتیبانی نیروهای موجود و هم ساخت کشتی های قدرتمند، برنامه ریزی کنیم. ما در آستانه مذاکرات صلح هستیم و باید به خوبی بدونیم که بهترین معامله برای ما چی خواهد بود. البته این موضوع تنها به نیروی دریایی ختم نمیشه ولی از مهمترین بخش هاست. اروین، لطفا گزارش دقیقی از اولویت ها و توانایی هامون آماده کن. در صدر این گزارش به کمک سیدنبرگ، نیروی دریایی دزرتلند رو بررسی کنید.

    درین لحظه اروین مونتانا و بوریس سیدنبرگ جلسه را ترک کردند. لیدمن که با آرتور ساگشتا تنها شده بود، چهره غمگین و مرددش را آشکار کرد و گفت  : نامه ای که از طرف اسپارک رسیده، حد وسطی نداره. جوابش آره یا نه ست. من خیلی روی حرفهات فکر کردم، حق با توئه. باید ازین فرصت استفاده کنیم. قمار بزرگیه اما شرایط برای بازی کم خطر محیا نیست.

    آرتور با همان قیافه عبوس و بی تفاوتش سری به نشانه تایید تکان داد.

    لیدمن نوشتن نامه اش را تمام کرد و با دقت و حالتی پرسشگر به چشم های آرتور خیره شد و گفت : همین الان فرمان حمله نیروهای ویژه و فرمانده شون رو صادر کردم آرتور.

    آرتور خیره و بی تغییر با چشمان پف کرده اش به لیدمن نگاه کرد و پس از چند ثانیه، صدای برخورد مهر مخصوص بر روی کاغذ به گوش رسید.

    ...

    در وگامانس گزارش های اولیه نشان میداد که پس از توافق دو طرف درگیر در مورد کم کردن تعداد سربازها در محل درگیری و عقب نشینی مستقیم به سمت داخل کشور، اکسیموس ها نیز به طور دقیق و منظم و طبق برنامه به توافقاتشان عمل میکنند. همین موضوع باعث شده بود که تنش شدید بین دو اردو کمتر شود. برنارد البته نگران روحیه سربازان و مردمی بود که جانشان را سالها به خطر انداخته و یا خونهای زیادی در راه این جنگ داده بودند و احتمالا آماده پذیرش صلح و آشتی نبودند. رومل گودریان اما کمتر نگران این موضوع بود و رو به پسرش گفت : خطری رو که ما احساس میکنیم، یه مورد جدی و واقعیه. مردم به زودی این خطر رو با پوست و گوشتشون درک خواهند کرد. درین صورت اعتمادشون به تصمیمات ما برخواهد گشت و ایمانشون به همبستگی برای بقا، مضاعف خواهد شد.

    چند روز بعد شاردل به وگامانس رسید. تدابیر امنیتی از میانه های راه تشدید شده بود و با اینکه بوی صلح در هوا پیچیده بود، دزرتلند نمیخواست با بی مبالاتی و اشتباهی، آینده قاره را به خطر بیندازد. شاردل پس از رسیدن به وگامانس مستقیم به محل استقرار فرماندهان ریورزلند رفت تا با لابر و سیمون دیدار کند.

    لحظه ای که رسید، لابر تنها منتظر او بود. همدیگر را محکم در آغوش گرفتند و از میزان اتفاقاتی که تنهایی تجربه کرده بودند، لرزیدند. لابر پس از چند لحظه بازوهای شاردل را گرفت و کمی فاصله گرفت تا به چشمانش نگاه کند. 

    شاردل که ترس و تردید را در چشمان لابر خوانده بود، سعی کرد جمله ای صمیمی که همیشه به او میگفت را به یاد آورد و در گوش او زمزمه کند.

    کمی بعد سیمون وارد شد و به شاردل محکم و رسمی، ادای احترام کرد. شاردل پس از صحبت با لابر و سیمون و شنیدن مفصل تر اتفاقات، آماده شد تا به جلسه شورای مرکزی متحد بروند.

    با ورود شاردل به محل شورا، رومل گودریان، برنارد و نیکلاس بوردو از جایشان بلند شدند. برنارد و بوردو، در مقابل او تعظیم کردند و رومل گودریان به سمت شاردل رفت  و محکم دست او را فشرد.

    رومل گودریان : دزرتلند هرگز رفتار مسئولانه ریورزلند را چه در زمان جنگ و چه حالا در آستانه صلح و البته جنگی بزرگتر از یاد نخواهد برد ملکه شاردل.

    شاردل : شما بخوبی میدونید که از ریورزلندی ها چه توقعی میشه داشت. ما هم شناخت کاملی از دزرتلند داریم و به همین دلیل از گفته شما تعجب نمیکنم.

    سپس لابر گزارشی از نحوه عقب نشینی ارتش ریورزلند ارائه داد و نیکلاس بوردو نیز از محل استقرار و رفتارهای اکسیموس ها گفت.

    شاردل : جلسات مذاکره صلح وگامانس به نظر سخت تر از لیتور میاد. دلیل اصلی این صلح چیزی خارج از کنترل ماست. درسته این میتونه در نگاه اول کار رو آسون کنه. راحت به هم دیگه میگیم که مذاکرات چه اهمیتی داره وقتی قراره چند وقت دیگه همه کشته بشیم. چه اهمیتی داره اگه شکست بخوریم؟

    اما نکته اصلی اینه که آیا همه حاضر میشن با تمام وجود در مقابل دشمنی بجنگند که اگه شکست بخوره، پیروزی از آن همه نشه؟ من بعید میدونم و این میتونه پاشنه آشیل ما در مقابل باسمن ها باشه. این مذاکرات به همین جهت تاریخی خواهد بود. چون اگه خوب انجام نشه، در واقع ما پای برگه شکستمون در مقابل باسمن رو امضا کردیم. ما باید مطمئن بشیم که هیچ سرزمینی در پایان این جنگ، به تنهایی قربانی دفاع از قاره نخواهد بود.

    این را گفت و جام شرابش را از روی میز برداشت و لاجرعه سر کشید.

    رومل گودریان که تحت تاثیر این صحبت ها قرار گرفته بود نیز جام شرابش را بالا آورد و سر کشید و ادامه داد : به نکته بسیار مهمی اشاره کردید. این مسئولیت همه اقلیم ها رو قبل از آماده شدن برای نبرد با دشمن بزرگتر چند برابر میکنه. اینکه پس از شکست چه سرنوشتی در انتظار ما و سرزمینمان هست رو همه میدونیم. به همین اندازه باید روشن باشه که در صورت شکست باسمن ها، چه چیزی در انتظار ماست. جنگ به احتمال قوی از مرزهای ریورزلند آغاز خواهد شد و بیشترین خسارت رو خواهد دید. اما اقلیم های دیگه، چطور با این موضوع برخورد خواهند کرد؟

    شاردل : من فکر میکنم که باید به همه جزییات بپردازیم. و در مرحله اول منابع و امکاناتی هست که هر اقلیم بعد از صلح فوری به اون احتیاج داره. باید بتونیم نقاط قوتمون رو به اشتراک بذاریم و در مورد فردای پیروزی هم صحبت کنیم.

    رومل گودریان : بله درسته. ما شروع کردیم به تهیه گزارش های مفصلی از نیازهایی که داریم و امکاناتی که میتونیم در اختیار دیگر اقلیم ها بذاریم. قبل از هر چیز فکر میکنم که باید منتظر تکمیل این گزارش ها بمونیم.

    ....

    در آن سوی دریاچه قو و در ساحل لیتور، اسکاردان با نفرات کمی در نیمه های شب در نقطه ای خلوت منتظر رسیدن قایق های دزرتلندی بود. کمی بعد چند قایق نه چندان بزرگ دزرتلند در ساحل پهلو گرفتند و چیزی کمتر از 200 مرد مسلح از آنها پیاده شدند. فرمانده آنها در حالی که نامه مهروموم شده ای در دست داشت، تنها به اسکاردان و تیمش نزدیک شد.

    اسکاردان : من اسکاردان، مسئول گارد ساحلی لیتور هستم. شما کی هستید؟

    فرمانده در حالی که نامه را به دست اسکاردان میداد فریاد زد : من لئونارد پودین، فرمانده نیروهای ویژه دزرتلند هستم.

    ویرایش شده توسط بهزاد لابی در تاریخ ۲۲/۲/۱۳۹۸   ۱۵:۵۲
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان