خانه
291K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۸:۳۷   ۱۳۹۴/۱۰/۱۱
    avatar
    برترین های سال 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|51237 |36302 پست

    سلام دوستان همینطور که از اسم تاپیک مشخصه هدف این تاپیک تقویت داستان نویسی و صد البته ارتقای قدرت تخیل افراده . تو این تاپیک یه داستان شروع میشه و  شما میتونید ادامه ی اون داستانو با تخیل خودتون رقم بزنید و اتفاقات و احساسات و ماجراهای جدید رو به داستان اضافه کنید .

    قوانین تاپیک: ادامه داستان باید حداقل یه خط و حداکثر پنج خط باشه . هر کسی که میخواد ادامه داستانو بنویسه اول یه پست میذاره و اعلام آمادگی میکنه و بعد تو پست بعدی ادامه داستانو مینویسه تا در حین تایپ کردن ادامه داستان یه نفر دیگه ادامشو زودتر نذاره و همه چی قاطی نشه . داستانو جوری بنویسید که وابسته به جنسیت خاصی نباشه تا هم خانمها و هم آقایون بتونن خودشونو بذارن جای شخصیت اصلی داستان و اتفاقات رو دنبال کنن .

    منتظر حضور گرمتون توی این تاپیک هستیم 8

  • leftPublish
  • ۱۰:۵۸   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    زیباکده
    مامان مانیا : 
    بهزاد جان البته که منظورت از عسب همون عصبه
    زیباکده

    وزیر اعظمممممم 14 31 16

    این یکی دیگه اشتباه لپی بود واقعا 4

  • ۱۰:۵۹   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    زوووووووود بیاید بقیه ش رو بنویسد من میخوام قرار کاری بذارم با یلدا ایشششش
  • ۱۱:۱۳   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    مامان مانیا
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|20254 |8895 پست
    بهزاد پریا هم بد موردی نیستا...یکم غشیه ولی عب نداره ..پازله دیگه
  • ۱۱:۱۹   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست

    چی بگم هر چی شما بگید، چشم چشم نیمذارم آب تو دل هیچکدومشون تکون بخوره!  3

    بچه ها برای یاداوری کسایی که ندیدن شروع داستان دوم توی این صفحه هست : 

    http://www.zibakade.com/Topics/-TP22070-IX10

  • ۱۱:۴۹   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    من بقیه اش رو می نویسم...
  • leftPublish
  • ۱۱:۵۶   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    پریا حسابی عصبانی شد و با همون لحن لوس و بچه گونه گفت: دکتر جون بازم دارو!!! واقعا دوای درد من داروئه؟! من خودم فکر می کنم عشق دوای دردمه اینو که گفت گونه هاش سرخ شد و ادامه داد: اتفاقا مورد مناسبی هم می شناسم که می تونه همه غصه هام رو دود کنه بفرسته هوا...
    به حرفاش گوش نمیدادم داشتم نسخه رو تند تند می نوشتم که زود از شرش خلاص شم فقط سرسری گفتم باشه.
    گفت: یعنی شما با من موافقید؟
    گفتم:بذار بعدا در موردش صحبت می کنیم، نسخه رو به دستش دادم و گفتم این رو بخوری خیلی بهتر میشی. خب دیگه برو و دختر خوبی باش.
    بلند شد: قول میدم، حتما پس میام که بعدا در موردش حرف بزنیم خب؟
    گفتم: باشه...خداحافظ
    زنگ زدم به منشی: نفر بعدی لطفا، یه چایی هم بگید دانا بیاره.
    تا مریض بعد بیاد باز رفتم توی فکر یلدا و از تجسم قیافه وحشت کرده اش قند تو دلم آب شد....

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۱۴/۱۰/۱۳۹۴   ۱۱:۵۸
  • ۱۴:۲۳   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    آهوبرترین های سال 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|51237 |36302 پست
    من مینویسم
  • ۱۴:۳۰   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    آهوبرترین های سال 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|51237 |36302 پست
    منشیم اومد تو و با کمی تامل گفت آقای دکتر یکی از همسایه هاتون رو آوردن فکر کنم پاش شکسته اینو که شنیدم مثل برق گرفته ها از جام پریدم یعنی نقشه م گرفته بود ؟ منشیم که از حالت من تعجب کرده بود گفت چی شد؟ گفتم هیچی بفرستش تو همینطور که منشیم با یه علامت سوال بزرگ رو سرش از اتاق میرفت بیرون و زیر لب یه چیزایی میگفت من به بوی گندم زاری که از این به بعد قرار بود تو اتاقم بپیچه فکر میکردمو خنده ی شرورانه ای روی لبم نشسته بود. تو همین فکرا بودم که صدای ناله های یه پیرمرد که داشت به اتاقم نزدیک میشد رشته ی افکارمو پاره کرد . بعله پدر بزرگ یلدا در حین عملیات موش گیری افتاده بود و پاش شکسته بود ....
  • ۱۴:۳۱   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    آهوبرترین های سال 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|51237 |36302 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    زوووووووود بیاید بقیه ش رو بنویسد من میخوام قرار کاری بذارم با یلدا ایشششش
    زیباکده

    پسره ی پررو به دختر زاییده ی خیالات هم رحم نمیکنی؟

  • ۱۴:۳۳   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    من مینویسم ...
  • leftPublish
  • ۱۴:۳۷   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    بی حوصله شدم و اخممام فرو رفت که دیدم پشت سرش یلدا هم اومد تو. خوب یه ذره بهتر شد.
    من : چی شده پدر جون؟! خدا بد نده!
    پدربزرگ : یه موش تو خونه مون بود اومدم بگیرمش که افتادم و ... آآآخخ ...
    یلدا : نمیدونم کدوم مردم آزاری این موش رو انداخته بود توی اتاق من، وگر نه که خونه ها موش نداره الان!

    من : عجب آدمایی پیدا میشن، بعد یه جوری که پدر بزرگ نشنوه بهش نزدیک شدم و گفتم، نخوردتت که؟! کاش تو رو روی این تخت داشتیم. بعد با صدای بلند گفتم، پدر جان منتظر باشید الان بچه های بخش ارتوپدی رو صدا میکنم. خانم شما همراه من بیاید.

    یلدا با سرعت دنبالم راه افتاد و گفت واقعا که! نزدیک بود سکته کنم! نگو که کار شما بوده، خیلی خوشحالی مثل اینکه! ...
  • ۱۴:۳۷   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    زیباکده
    آهو : 
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    زوووووووود بیاید بقیه ش رو بنویسد من میخوام قرار کاری بذارم با یلدا ایشششش
    زیباکده

    پسره ی پررو به دختر زاییده ی خیالات هم رحم نمیکنی؟

    زیباکده

    آخه نمیتونم دل این نوگل نوشکفته ها رو بشکنم خوب! مجبورم برای این کار برگزیده شدم!

  • ۱۴:۴۱   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    آهوبرترین های سال 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|51237 |36302 پست
    من مینویسم
  • ۱۴:۴۴   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    مامان مانیا
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|20254 |8895 پست
    بهزااااد داستانو اونطوریش نکن دیگه لطفاااا...
  • ۱۴:۴۷   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    زیباکده
    مامان مانیا : 
    بهزااااد داستانو اونطوریش نکن دیگه لطفاااا...
    زیباکده

    مگه نگفتید طنزِ عشقی؟!  25

    خوب قشنگ تفهیم اتهام کنید من بدونم چه ژانری دوست دارید منم تا حدی به همون نزدیک بشم.

  • ۱۴:۴۹   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    آهوبرترین های سال 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|51237 |36302 پست
    همینجور که نیشم تا بنا گوش باز شده بود گفتم من؟ نه بابا مگه من مریضم از این کارا بکنم؟ حالا خوب شد موقع فرار از پنجره نپریدی پایین با گفتن این حرف به قهقهه افتادم. یلدا که از عصبانیت صورتش سرخ شده بود گفت : باشه آقای دکتر دارم برات. موقع قهقهه زدن منم میرسه اینو که شنیدم خنده رو لبام ماسید هر وقت این حرفو میزد میفهمیدم که نقشه ی شومی تو سرش داره مثل دفعه قبلی که ...
  • ۱۴:۵۲   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    دامون
    کاربر فعال|608 |373 پست
    می نویسم
  • ۱۵:۰۳   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    دامون
    کاربر فعال|608 |373 پست

    وارد راهرو شدیم خانواده یلدا تو راهرو نگران وایساده بودند به اتاق خودم راهنماییشون کردم هر چی باشه آشنا بودند ! نمیشد مثل غریبه ها باهاشون برخورد کنم . خلاصه بعد از گچ گرفتن پای پیرمرد خانواده داشتن تصمیم می گرفتن که کی شب پیش پیرمرد تو بیمارستان بمونه نزدیک در بودم که شنیدم یلدا گفت بابا شما قلبت ناراحته نمی تونی بمونی مامان هم که نمی تونه بمونه شیدا هم که فردا باید بره مدرسه پس من شب پیش بابابزرگ می مونم . با شنیدن این جمله سراز پا نمی شناختم رفتم شیفت شبم عوض کردم تا منم شب و پیش یلدا جونم بمونم وقتی برگشتم اتاق پیری دیدم یلدا نشسته بالا سرش داره دلداریش میده خواستم خودم یکم لوس کنم گفتم یلدا خانم شما چرا موندین خسته میشین من که امشب شیف بودم حواسم به پدر بزرگ هم بود پیرمرد با ناله گفت راست میگه بابا یلدا نیشخندی زد و گفت می ترسم زحمتتون بشه چشام چارتا شد دیگه درگیر شده بودم به ارومی گفتم نه...چه زحمتی ...یلدا از خدا خواسته کیفش و برداشت خداحافظی کرد رفت ...حالا فکر کنید باید تمام شب بشینم بالا سر این پیرمرد کچل و به جای اون گندم زار باید زل بزنم به کله کویری ...با چار تا تار درختچه....

    ویرایش شده توسط دامون در تاریخ ۱۴/۱۰/۱۳۹۴   ۱۵:۰۵
  • ۱۵:۰۸   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    metalik
    دو ستاره ⋆⋆|5084 |2953 پست
    من مینویسم
  • ۱۵:۱۳   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    metalik
    دو ستاره ⋆⋆|5084 |2953 پست

    تمام شب به خودم فحش دادم که این چه کاری بود.اما هربار که از تخس بودن یلدا یادم میومد خندم میگرفت که دست منو خونده بود و به این زودی قبول کرد و پا به فرار گذاشت.روز بعدش که یلدا اومد از بابا بزرگش سر بزنه با قیافه پژمرده من روبرو شد و چشمای قرمز و بی خوابم یه لبخند مرموزی داشت و گفت :اقای دکتر دیشب چطور بود؟هنوز جواب نداده بودم که صورتشو اورد نزدیک گوشمو گفت :شما باشی دوباره تو زندگیه مردم موش بدویونی....

    ویرایش شده توسط metalik در تاریخ ۱۴/۱۰/۱۳۹۴   ۱۵:۱۳
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان