جساب فرهاد رو با دارت ها جوری رسیدم که بعد از سومین دارت افتاد روی زمین و فرزانه شروع کرده و جیغ و گریه و من از خیر سه تای بعدی گذشتم، خیلی توی نشونه گیری خبره نبودم و اونم به حرکت نبود و سومین پرتابم خورد به زیر گردنش و افتاد! یکم ترسیدم ولی وقتی دیدم روی زمین داره می غلطه و همه جاشو تکون می ده خیالم راحت شد، به فرزانه گفتم خوب حالا نوبت تو
می دونستی من بعضی وقتا ممکنه نظرم رو عوض کنم؟
فرزانه گفت منظورت چیه؟
گفتم فعلا راه بیوفت
-فرهاد چی می شه؟ ممکنه بمیره!
-5 دقیقه بهت فرصت می دم که به یه آدم قابل اعتماد زنگ بزنی که بیاد جمش کنه، گرچه فکر می کنم حالش خیلی بهتر از اون شبی هست که من کتک خوردم.
فرزانه فورا به یکی که متوجه نشدم زنگ زد و گفت باید نتیجه رو توی اپ موبایلم ثبت کنم.
گفتم بذار ببینم
- تو محاز نیستی ببینی
- خوب الان دیگه مجاز شدم در ضمن اگر هر زمانی که بتونی کاری کنی که منم از این برنامه ها روی موبایلم داشته باشم با دسترسی کامل، اونوقت از اینکه یکماه با من باشی معاف می شی!
- کثافت! فکر کردم هنوز منو دوست داری!
- آره خیلی
- من هیچ وقت تورو نشناختم! یعنی منظورت از این پیگیریت انتقام نیست؟
...