metalik :
يكي اقاي 125 رو بگيره كه از حال رفت
اينقد فشار به مغزت نيار برادر ما انتظار نداريم
باور کن خودش تایپ شد :)
یعنی همون چیزی که تو لحظه تصور کردم نوشتم ...:)
تازه خودم رو کنترل کردم برای گفتن این که خودشون چی بپوشن ...اصلا چطوری شام رو سرو کنن :)
من از بچگی تصوراتم خیلی قوی بود
مثلا صبح های جمعه برای صبحونه اینطور تصور میکردم تو دوران کودکی
یه میز گرد که روی میز ...رو میزی سفید با یه گل دون سفید که توش گل رز باشه ...البته زیر گلدون هم حتما باید
گیپور بافی باشه به رنگ گونی کنفی ....
بعد یع لیوان اب پرتقال ..کنار ظروف استیل که در دارند و محل پنیر و کره هست ...یه کارد استیل هم کنارش
دو سه تا کاسه کوچولوی سفید که پر از مربای تمشک و انجیل و هویج هست
یه سبد حصیری که چند تا تیکه نون تست توشه و کنار این هاست ....چای هم توی فنجون سفید با گل های ریز قهوه ای
ولی خوب اینا تصوراتم بود در واقعه
صبح های جمعه ...بزور منو از خواب بیدار میکردن ...تا برم صف بربری (من واسم همیشه جایی سوال بود چرا اینقد شلوغ
میشه صبح جمعه نونوایی ...مگه ملت روزای دیگه بربری نمی خورن ؟؟:)))...تازه اومدنی هم باید 1 سیر پنیر تبریز میگرفتم
..کره هم که همیشه خونه داشتیم ...از این سایز های پاره آجری بود ...یعنی یع تیکه میبریدی از کره هه ...
نصف نون رو ساپورت میکرد ...در نهایت چای رو تو لیوان مدل عینکی ...واسمون میریختن :))