سلام دوستان من اومدم
منم داستان کوتاه فلامینگو از کتاب مالیخولیای محبوب من بهاره رهنما رو خوندم، این داستان نسبت به چشمهایی که مال توست، با پرداخت بهتری شروع شد و حال و هوای خیال انگیزتری داشت، ولی توقف زیادی روی اسامی چند هتل برای برگزاری جشن نوروز و توضیح چند پاراگرافی در مورد جزییات آدم رو یاد داستان های بلند میندازه در حالی که کوچکترین اشاره ای به برگزارکنندکان نداره و حتی نمی شه فهمید که اینا همه ایرانی های بارسلون هستند یا پولداراش یا فقراش یا یه طبقه دیگه!
به نظر من معرفی جمع و جوی که بر اونجا حاکمه کمک بیشتری به خواننده می کنه که با یک داستان کوتاه ارتباط بر قرار کنه و بتونه اون حال و هوا رو مجسم کنه مثلا در داستان اردک زرد وقتی در مورد رستورانی که دختر و پسر در حال غدا خوردن بودن این توضیح داده شد که یک چینی خودش آشپز و گارسون و صاحب مغازه و صندوقدار بود و اونجا حتی به دستشویی نداشت با 2 جمله با وضعیت کلی حاکم بر آن 2 نفر آشنا می شدیم و راحتتر می تونستیم از چشم های اونها به اوضاع نگاه کنیم که در این داستان این خلا به نظر می رسید.
توصیف اون چند شب انتظار هم نقطه ضعف دیگه داستان بود و بهتر بود با توجه به اسم داستان یکمی با موسیقی فلامینگو و وسواس در انتخاب قطعه ها در این شبها و بازی با حال و هوای اجراها در حالت انتظار و اضطراب خواندنی تر می شد ولی بهاره رهنما ترجیح داده بود که از این چند شب در یک جمله بگذره و به جاش به معرفی تنها دوستای رویا بپردازه که من زیاد طرفدارش نیستم!
ولی در تولید یک نوع درخواست رازآلود و واکنش رازآلودتر از طرف صاحب بار و رویا کاملا موفق بود ولی در 2-3 جمله پایانی انگار بی حوصله نوشته بود و داستان به قدرت اردک زرد آدم رو وادار به حدس نمی کرد.
در کل روایت و جملات زیبا و ساده از نقاط قوت و سوژه های ضعیف و ضعف در پرداخت فضا از نقطه ضعف های این مجموعه هست البته به نظر من.