مهرنوش :
سلام و معذرت بابت تاخیر
منم آخرین داستان رو خوندم و اگه این داستان رو به صورت جداگانه جایی خونده بودم به نظرم داستان ساده و خوبی میومد.
خیلی واقع گرایانه بود و قابل لمس، احتمالا یک انسان با شرایط روحی سالم در مواجهه با یک شکست و ضربه خیلی سنگین همین مراحل رو طی می کنه، ترکیب یه دوست حمایت کننده و حال و هوای متضاد در تنهایی درونی و روابط اجتماعی هم با سادگی و صداقت نوشته شده بود ولی!
به عنوان داستان پایانی یک مجموعه واقعا انتخاب خوبی نبود!
یک پایان خوش هندی برای یک مجموعه بحران و آشوب!این نوع پایان ها باعث می شن یک حس ختم به خیر کننده در خواننده مانع فکر کردن به خطر هایی بشه که نویسنده سعی داشت با اغراق بیش از حد نمایش بده، من اگه جای نویسنده بودم شاید یک مجموعه داستان عادی تر رو با یک داستان پایانی بحرانی ختم می کردم که هم واقعی تر و قابل درک تر باشه و هم جایی برای فکر کردن برای خواننده باقی بذاره
بچه ها منم از کتاب خوندن با شما خیلی لذت بردم و واقعا تجربه خوب و جدیدی بود، تا حالا پیش نیومده بود که در مورد چیزی که خوندم بنویسم که به لطف پریسان جون محقق شد، واقعا ازت تشکر می کنم پریسان جون و خواهش می کنم که این کار خوب رو ادامه بدی، من حتمن پایه هستم و پیشنهاد می کنم که داستان هایی با وزنه بیشتر رو ایندفعه انتخاب کنیم که جا برای نقد و صحبت بیشتری داشته باشه، بازم ممنون پریسان جون