منم خوندم! داستان خوبی بود، فقط مشکلش این بود که دوره ی وقوعش رو نمی شد حدس زد و ترجمش هم یه مشکلاتی داشت ولی شخصیت مسموم کننده خیلی قابل لمس بود، غیروابسته بودن یک روستای کوچیک به بودجه دولتی خیلی الهام بخش بود! و البته شخصیت عجیب ماری! مطمئنم که عشقش به کشیش یه جور عشق به یک ناهمجنس نبود به نظر من عشقش در طول تمام داستان عوض نشد و چیزی نبود به جز حس تمایز و دریافت توجه! ماری چون متوجه شده بود کشیش توانایی جلب توجه اهالی رو حتی بیشتر از خودش داره سعی کرد تمام توجه کشیش رو جلب کنه که به بقیه هیچ وقتی نرسه! و برای اینکار هم اصلا مهم نبود چه هزینه ای پرداخت می کنه همونطور که برای قتل هاش هیچ انگیزه ای نداشت بجز قرارگزفتن در مرکز توجه! حتی حاضر شده بود از خیر خوشگذرونی با پولهای شوهرهاش صرف نظر کنه تا همچنان توجه مردم و مطبوعات رو به عنوان یک مورد عجیب حفظ کنه! داستانش جالب بود.