خانه
120K

بیاید با هم مجموعه های داستان کوتاه خوب رو بخونیم و نقد کنیم

  • ۱۱:۲۳   ۱۳۹۳/۸/۲۶
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست
    سلام به همگی



    باتوجه به درخواست و استقبال دوستان گلم اینجا مجموعه های داستان کوتاهی که می شناسیم رو معرفی می کنیم و با بیشترین رأی شروع به خوندن می کنیم




    تفاوت این تاپیک با تاپیک رمان این هست که :

    1- دوستان برای هر داستان از مجموعه نقدی جداگانه ارائه می دهند

    2- در آخر داستانی از مجموعه رو که از بقیه بیشتر توجهشون رو جلب کرده معرفی میکنند



    این شما و این تاپیک شما


  • leftPublish
  • ۱۰:۴۰   ۱۳۹۳/۹/۲۶
    avatar
    ساناز افشار
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست
    من احساس کردم که بهاره رهنما سعی داره عکس العمل خانم ها بعد از شکست عشقی رو نشون بده که هر کدم چطور با این مورد برخورد می کنند.
    یعضی از قسمت های داستان رو نمی تونستم بهم ربط بدم.مثلا منظور نویسنده از قسمتی که مردی جای پارک خود را به او می دهد را نفهمیدم.
    من زیاد از این داستان خوشم نیومد فقط چون قبلا تو فضای برج میلاد بودم ، می تونستم اون دختر رو به خوبی تجسم کنم
  • ۱۱:۲۸   ۱۳۹۳/۹/۲۶
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    ساناز جون، آفرین به نکته خوبی اشاره کردی، از مقدمه کتاب هم همین نیت منعکس می شه، ولی من فکر می کنم این داستان واکنش یک خانوم نیست و بیشتر مشکل یک بیمار هست، و در مورد اون چیزی که گفتی من فکر کنم منظورش از حضور اون حاج آقا این بود که انتخابهای کاملا نامناسبی برای شخصیت اصلی داستان وجود داشت.
    ویرایش شده توسط مهرنوش در تاریخ ۲۶/۹/۱۳۹۳   ۱۱:۳۵
  • ۱۴:۴۸   ۱۳۹۳/۹/۲۶
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست
    سلام خوبید ؟ طبق معمول اینترنت نداشتم :))) من هم مثل شما با این داستان مشکل دارم. داستان انگار تکرار مکررات بود . کلی نقاط شبیه از چشمها یا فلامینگو ... که در عین تضاد کاملا شبیه بود . شاید هنوزم باشن کسانی که از یخچال سبز کوچیک استفاده کنن ! این مشکل من نبود . داشتم فکر می کردم میان این گیجی بیان داستان انگار کل کتاب می خواد بگه وقتی زنی هستی با یک روحیه سنتی و در زمان مانده !! فرقی نمی کنه فرانسه ، ایران ، شوهر پولدار یا بی پول یا هرچی ... آخر سر چهار دست و پا میری سراغ دکتر ؟ حالا می دونید چی جالبه؟ اینکه واقعا همینه ما شخصیتا در یک زمانی جا می زنیم . و اونقدر به در جا زدن ادامه میدیم و به سراغ مشاور و دکتر رفتن اهمیت نمیدیم تا چهار دست و پا بریم !!! این جای تأسف داره . این داستان داستان محبوب من نبود ما می دونم کاملا بی حرف و نتیجه هم نبود
  • ۱۲:۵۲   ۱۳۹۳/۹/۲۹
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست
    ادامه می دهید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
  • ۱۳:۰۳   ۱۳۹۳/۹/۲۹
    avatar
    ساناز افشار
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست
    بله چرا که نه
  • leftPublish
  • ۱۴:۳۴   ۱۳۹۳/۹/۲۹
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست
    داستان جدید یا همون عنوان داستان که چند خط تازه شروع کرده اش روحیه خرد شده رو خوب نشون میده ... کسی که می دونه رو دست خورده بازم ... بخونید خب ! من تمامش رو بخونم بعد بیام
  • ۱۴:۴۲   ۱۳۹۳/۹/۲۹
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    سلام بچه ها یکم دیگه صبر کنید، من احتمالا امروز می خونم
  • ۱۵:۳۴   ۱۳۹۳/۹/۲۹
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست
    آفرین مهرنوش جونم منتظر نظرتم . مرمری ، ساناز و ... شما هم هویجور ♥
  • ۱۴:۳۹   ۱۳۹۳/۱۰/۶
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست
    دو تا داستان آخر رو بیخیال شدید ؟ مالیخولیای محبوب من و این تابستان !!
  • ۱۴:۵۷   ۱۳۹۳/۱۰/۶
    avatar
    ساناز افشار
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست
    من اتفاقا از داستان آخر خیلی خوشم اومد
    حتما کتاب رو تا آخر بخونید .دید کلی شما نسبت به کتاب عوض می شه
  • leftPublish
  • ۱۵:۱۵   ۱۳۹۳/۱۰/۶
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    من داستان مالیخولیای محبوب من رو خوندم ولی متاسفانه الان سرم خیلی شلوغه، شما شروع کنید من بهتون می پیوندم یا امروز یا فردا
  • ۱۵:۳۳   ۱۳۹۳/۱۰/۶
    avatar
    ساناز افشار
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست
    اون جمله ای که از این داستان پشت جلد کتاب نوشته بود چی بود؟
    کامل یادم نیست ولی به نظرم قشنگ بود
  • ۱۶:۰۴   ۱۳۹۳/۱۰/۶
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست
    مربوط به همون داستان مالخولیای محبوب من بود

    منم باهات موافقم ساناز داستان آخر نگرش رو تغییر میده
  • ۱۶:۱۹   ۱۳۹۳/۱۰/۶
    avatar
    ساناز افشار
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست
    عزیزم جمله چی بود؟تو یادت هست؟
  • ۱۶:۱۷   ۱۳۹۳/۱۰/۷
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    مالیخولیای محبوب من:
    این داستان هم تقریبا مثل بقیه با کاناپه و فنجون قهوه لعنتی شروع شد! شاید 20 سال پیش اینا نشونه های یک آدم مدرن بودن ولی حالا حسابی نخ نما شدن البته به نظر من
    ولی در ادامه این داستان که به یک بازگویی مستند شبیه شده بود پرداخت بهتری داشت! به نظر من کمتر پرداختن به دلیل و تمرکز روی فرایند مردن حس عجیبی رو تولید کرده بود و بعضی جاهاش با شناختی که از آدم هایی که دست از جونشون شستن و آماده خودکشی کردن هستن شدیدا هم خونی داشت، مثل اون قسمتی که دوست داشت که فکراش بعدا توسط کسی که احتمالا مسبب این تصمیم بود خونده بشه مثلا با ضبط شدن روی نوار ولی در واقع زیادم براش مهم نبود و حتی ارزش سعی کردن هم نداشت.
    فرایند تغییر در پرده صورتی هم که به تدریج حرکاتش معانی جدیدی پیدا می کرد به نظرم جالب اومد و با روایت لحظات منجر به مرگ تحت تاثیر دارو همخونی داشت! و همینطور سنگین و سبک شدن دست و پاهاش!
    در کل توصیفش در مورد یک دختر نه چندان زیبا و دارای رتبه با اهمیتی در کنکور که به دلیل تمرکز روی درس سهمش رو از تجربه اجتماعی از دست داده بود خوب بود و همینطور انتقال احساس اون دختر بعد از شنیدن جملات مثبت یا منفی و یا بی احساس از طرف عشقش...
    در کل من از خوندن این داستان بر خلاف چند داستان اخیر رضایت داشتم
    ویرایش شده توسط مهرنوش در تاریخ ۸/۱۰/۱۳۹۳   ۱۴:۱۲
  • ۱۳:۰۱   ۱۳۹۳/۱۰/۸
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    پس چرا هیچ کس نیست؟
  • ۱۳:۳۰   ۱۳۹۳/۱۰/۸
    avatar
    ساناز افشار
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست
    منم این داستان رو بیشتر از بقیه دوست داشتم البته پایان داستان آخر رو بیشتر دوست دارم.
    نویسنده تو این داستان حس دختری که هم شکست عشقی خورده و هم جلوی دیگران کوچک شده رو به خوبی به خواننده ها انتقال می ده.توصیف حرکات پرده رو خیلی دوست داشتم.
  • ۱۸:۱۹   ۱۳۹۳/۱۰/۸
    avatar
    مرمری
    یک ستاره ⋆|3490 |1935 پست
    هاهاهاها سلام منم خوندم
    امان از دست بهاره جون ....
    یه توصیه به مامان و بابا ها خواهش می کنم انقدر مسئله درس را برای بچه هاتون مهم جلوه ندید که اگر رتبه یکی باشن یعنی دیگه تو همه ی موارد زندگی هم بدون نقص میشن اونوقت میخوره تو ذوقشون این طوری میشه ایول به بهاره :دی .
    یه توصیه دیگه بابا انقدر برای بچه ها ازدواج رو مهم نکنید که اگه نامزدشون بهم زد یعنی پایان زندگی بزارید دوست دختر یا دوست پسر داشته باشند
    یه توصیه دیگه دخترا بروید برای خود دوست پسر گزینش کنید و توی اون رابطه به اصلاح خود بپردازید همیشه خراب شدن یک رابطه یک طرفه نیست سعی کنید مشکلات رو حل کنید و برای حفظش تلاش کنید تا به پختگی برسید . واقعا دخترا مثل دخترای دبیرستانی نباید باشید انقدر هیجان زده بابا اون یه پسره = یه آدم انقدر خارق العاده نیست که تمام فکرو ذکرت بهش اختصاص پیدا کنه. مهم: تو باید برای خودت ارزش قائل باشی تو خیلی مهمی جسمت روحت پس برای هر کسی که نباید ذهن و روحت رو بدی باید!!! پس دخترم تو ارزشمندی انقدر دلت قنج آب نشه تا یه پسری وارد شد ! یا باهات صحبت کرد! امــــــــــان از دست این دخترااااا اما سریعم تایکی اومد سر صحبت رو باز کرد دیگه ژست نگیر که یعنی من خوشم نمیاد باهات صحبت کنم !! اینم عجیبه ! عزیزم نرمال باش و خونســــرد
    فکر کنم اگه بهاره اینا رو همینطوری تو وبلاگش می نوشت تاثیر بهتری داشت تا این کتاب رمان چند داستانه
    خوب آخه سخته توصیف کنی یه چیزیو دیگه
    تازه جوونای امروزی هم 100 تای من و شما رو درس میدن . نه!
  • ۱۹:۱۶   ۱۳۹۳/۱۰/۸
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    مرمری!
    بیانیه صادر کردی؟
  • ۰۸:۵۹   ۱۳۹۳/۱۰/۹
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست
    وای شوکه شدم چقدر نظرات جالب خوندم و جالبتر اینکه حرفای من دقیقا وسط صحبتهای ساناز و مهرنوش و کمی هم مرمری بود خوشم اومد
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان