عروس شماره 2 که بخوبی البته نه خیلی به روز ، اوضاع آرایشکاه ها رو هم توصیف کرده بود که من یه خاطره از انتخاب آرایشکاه عروسیم دارم براتون میگم . من و خواهر شوشو دو هفته به عروسیمون در یک روز پنجشنبه سر زدیم به 6یا 7 تا از بهترین آرایشگاههای تهران که هرکدوم برای مجاب کردن ما روش های خاصی داشتن :
یکی از آرایشگاه ها عکس قبل و بعد از عروس ( before - after) رو برای تبلیغ کارش نشون میداد که این کار بنظرم خیلی جالب نبود
یکی از آرایشگاه ها یه آپشن به خدماتش اضافه کرده بود که با ازاش 300 هزارتومن به هزینه کلی اضافه میشد و اونم نهار عروس بود.
اما یکی از آرایشگاه ها که من انتخابش کردم و بخاطر توضیحات خیلی خوبه دختری بود که خیلی چهره ی اروپایی داشت و برام آلبوم ها رو معرفی می کرد و با یه صدای گرفته توضیح میداد که چه کارای اصلاحی روی عروس های نمونه کردن و من شیفته توضیح دادنش شدم
اما داستان عروس شماره 2 خیلی مهیج بود و وقتی داستان تموم شد من تا چند دقیقه داشتم اوضاع رو تجزیه تحلیل می کردم تا به یه جمع بندی رسیدم و خیلی قشنگ بود بنظرم و خدا رو شکر کردم که من با همسرم که مدتی دوست بودیم باهم ازدواج کردیم و من واقعا راضیم از انتخابم. البته از بهاره رهنما خیلی ممنونم که زیاد حس ترحم من رو در مورد شخصیت داستان برنینگیخت که براش چشام پر اشک بشه چون دختر تونسته بود بهم بفهمونه که اتفاق بدی براش نمیفته و میدونه در مقابل حجمه سنگین نا امیدی چجوری جا خالی بده . نمیدونم چرا این حس تو من قوت گرفت چون الان که فکر میکنم میبینم سرنوشتش خراب شده!!!
کاش با سیامک میتونست ازدواج کنه .