خانه
192K

بیاین از سوتی هامون بگیم

  • ۱۴:۰۱   ۱۳۹۳/۱۱/۸
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    از اونجايي كه توي كتاب خوندم خيلي عقب افتادم 



    صبحها توي مسيرم هم وقت گير بيارم شروع ميكنم به خوندم آخه من 3-4كورس ماشين سوار ميشم و شهر محل كارم با شهر محل سكونتم فرق ميكنه خلاصه يكي دوساعتي توي راهم براي همين زمان  طولاني توي مسيرم



    خلاصه صبح سوار تاكسي شدم و تا تاكسي بخواد پر بشه زمان ميبره منم گوشي رو دراوردم و شروع كردم به خوندن 







    از اونجايي كه صندلي جلو نشسته بودم متوجه نشدم كي ماشين پر شد و راه افتاد 



    من همچنان مشغول خوندن بودم 







    يه لحظه سرم رو بلند كردم ديدم  شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے



    اي واي من شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے



    من كجام freaking out smiley



    غير از من كسي توي تاكسي نبود 



    freaked out smiley



    من كه با تعجب به اطراف نگاه ميكردم متوجه بشم دقيقا كجا هستم  



    تابلو خوش آمديد يكي از  شهرهاي اطراف رو ديدم اي واااااي من، اينجا چه ميكنم very shocked smiley



    راننده محترم هم كه يه آقاي مسني بودن با لبخندون نگاه ميكرد 







    بعدشم گفت ميدونستم كجا پياده ميشيد ولي گفتم شايد امروز جاي ديگه اي ميخوايد بريد 



    من: شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے



    راننده :



    بعدشم در كمال خونسردي بدون اينكه من حرفي بزنم دور زدن و من رو جلوي در محل كارم پياده كردن 



    و همچنان خوشحال پول تاكسي دربستي رو از من گرفتن 



    و من همچنان در شوك بودم 



    و با خجالت پياده شدم و اومدم سركار







    راننده :
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان