خانه
191K

بیاین از سوتی هامون بگیم

  • ۱۰:۳۱   ۱۳۹۲/۴/۱۲
    avatar
    سه ستاره ⋆⋆⋆|2574 |2957 پست
    حدود 15 سالم بود يك روز بي خبر پسر خاله ام اومد خونمون مامانم هم سركار بود غذا هم نداشتيم مامان وقت نكرده بود درست كنه من داداشم بوديم نميدونستيم چكار كنيم زنگ زدم به مامانم گفت عدسي درست كن منم اصلا تا حالا غذا درست نكرده بودم خلاصه جاتون خالي نباشه من نميدونستم عدس رو بايد قبلش تميز كرد همينطوري ريختم تو قابلمه غذا درست شد آوردم بخوريم ديدم همش پسر خاله ام يك چيزي ميزاره زير بشقابشن نفهميدم چيه كه يكدفعه داداشم داد زد گفت دندونم شكست چرا توي اين غذا سنگه پسر خاله ام بنده خدا تازه صداش در اومد كلي سنگ تو غذاش بوده خلاصه كلي خنديدم داداشم گفت مگر عدس رو تميز نكردي منم گفتم مامان چيزي نگفت خلاصه از اون روز تا الان هر وقت پسر خاله ام منو ميبينه ياد عدسي اون روز ميفته براي همه هم تعريف كرده
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان