من واسه کنکور علوی شرکت کرده بودم اونم یه ساختمونی بود حدودا 20تا پله داشت
یه روز هم پامو گذاشتم تو علوی یهو خانومه صندوق دار گفت خانومه فلانی دیروز که اومدی پولتو دادی شمردم و 2تومن اضافه بوده من دادم به اقای محمدی اونم همین الان رفت برو بگیر ازش حتما تو راه پله هاست
منم دیدم خلوته و هیشکی نیست دویدم و یهو پام پیچ خورد اینقدر سریع میوفتادم رو پله بعدی
افتادم رو دوتا پله پایین تر از اقای محمدی
یعنی اینقدر خاکی شدم که نه راه پیش داشتم نه پس همونجا اژانس گرفتم اومدم خونه