خانه
192K

بیاین از سوتی هامون بگیم

  • ۱۳:۲۳   ۱۳۹۷/۹/۱۹
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده
    NPardis : 

    یه سری هم خونه پدر شوهرم بودم ، هرکی سرش به کاری گرم بود، پدر شوهرم و برادر شوهرم هم داشتن یه گوشه با هم حرف میزدن ، منم بیکار نشسته بودم و ناخواسته حرفای بقیه رو هم  می شنیدم ،

    اینم بگم برادر شوهرم دقیقا همسن منه ، اون موقع من تازه بیست و نه سالم شده بود

    دیدم پدر شوهرم برگشت به پسرش گفت تو الان سی سالته دیگه نه؟ من از این ور هال هنوز برادر شوهرم دهنشو باز نکرده بود داد زدم : نخیر کی گفته سی سالشه ، بیست و نه سالشه هنوز ، هنوز یه سال مونده تا سی سالش بشه ... 14

    بعد یهو دیدم همه هاج و واج من و نگاه می کنن 2425

    یعنی آب شدم از خجالت  23

    انگار که یقه من و گرفته بودن گفته بودن تو سی سالته ، منم میخواستم از خودم دفاع کنم بگم نه من هنوز  بیست و نه سالمه 28

    زیباکده

    وای خدایا کلی خندیدم با خاطراتت. چه باحالی پس چرا من تا حالا ندیده بودمت46

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان