خانه
192K

بیاین از سوتی هامون بگیم

  • ۱۳:۵۷   ۱۳۹۷/۹/۲۱
    avatar
    یک ستاره ⋆|2520 |1313 پست

    ممنونم


    سوم راهنمایی بودم عید بود مهمون اومده بود خونمون همه طبقه بالا بودن من و دختر خالم اومدیم پایین چایی بریزم ببریم بالا .اومدم از پله ها برم بالا پشت در کوچه صدای حرف شنیدم سینی رو گذاشتم رو پله ها رفتم درو باز کردم یهو چند نفر سرشون چرخوندن طرف من ،منم یه جیغی کشیدم و در بستم دختر خالم فکر کرد چایی و ریختم رو خودم پرید بیرون گفت چی شده ،منم همون لحظه چهره اینای که پشت در بودن اومد جلوی چشمام دیدم وای فامیلای دورمون بودن که نزدیک خونمون میشستن .گفتم وای اینا پشت درن دخترخالم واقعن گیج شده بود خب چی شده چرا جیغ کشیدم . اینا همون موقع زنگ زدن اون در باز کرد و تعارفشون کرد بیان تو منم رفتم تو اشپزخونه بیرون نیمدم از خجالت .
    نگو اینا با چند نفر دیگه قرار گزاشته بودن بیان خونمون منتظر بودن ااونا بیان پشت در وایسوده بودن تا با هم بیان خونمون .
    الانم وقتی اون خانمو میبینم میام باهاش سلام کنم یاد جیغم و بستن در میفتم و خجالت میکشم

    ویرایش شده توسط diba39 در تاریخ ۲۱/۹/۱۳۹۷   ۱۴:۰۳
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان