مونا : ازین دست سوتی ها زیاد دارم ولی اینجا مناسب عنوان کردنش نیست دوستم
بهزاد لابی : مونا و نیلو و آلما، حالا شما بگید ما قول میدیم چشم و گوشمون باز نشه هههه
بهزاد لابی : هههه مگه آلزایمر داری پرستو ؟؟ اون مطمئنید عالی بود!
پرستو ♥ : چطوری یادت رفته بود
parastoo :-)) : حالا جالبه بدونید این دخترخاله برا پسرش بعد از عروسی منو از مامان خواستگاری کرده بود...هیچی دیگه فهمیدیم پشیمون شدن ! :=))ببین اصولا من یه سوتی های خاصی دارم که گاهی توی جمع شلوغ که میگن حالا تو سوتی ها تو تعریف کن همه ساکت میشن و فقط به تعریف های گهربار من گوش فرامیدن...وبعد البته اصرار میکنن که تروخدا اگه بازم از این سوتیا داری بگو, ما میریم جای دیگه هم تعریف میکنیم ملت مشعوف میشن !!اصن نمیدونم چرا دست به سوتیم خیلی خوبهجالبه مامان بابام هم پا به پای جمعیت میخندن که یه همچین گل دختری تحویل اجتماع دادن !!