بیاین از سوتی هامون بگیم

 هر کی بگه تاحالا سوتی نداده مطمئنا دروغ میگه ...

بیاین از سوتی هامون بگیم و کمی بخندیم

بی رانگ خواستم ببینم تو بلتی یا نه .....

حالا با ارفاق با تشکر از امونا

ﻭﺍﺍﺍﺍﺍﯼ ﺍﻟﻬﻪ ﺑﺒﯿﻦ ﺑﻬﺰﺍﺩ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻪ...
ﻣﺮﺩﻡ ازخنده

بچه ها من شوهرم و خواهرم بوتیک دارن زنونه مردونه مغازه هاشون بغل همن دیشب میخواستم از مغازه ی آبجیم بیام بیرون روی پله هاش سر خوردم انقدر ضایع شدم جلوی مشتریاش
انقدر کمرم درد گرفت از خجالت سریع اومدم تو مغازه خودمون اونجا بود که آه و ناله کردم

پارسال یکی دو شب مونده بود به عید ما اون شب ها تا2شب در مغازه بودیم باشوهرم رفتیم جگرکی ما اصولا میریم اونجا آشنا شوهرمه.
ماهمیشه میریم طبقه بالا اونشب شوهرم زودتر رفت پایین واسه تسویه حساب بعد شاگردمغازه هم داشت طی میزد سرامیک هارو شوهرم که داشت میرفت گفت مریم مواظب باش میخوای بیای پایین گفتم باشه حواسم هست چشتون روز بد نبینه پله اولی و اومدم دومی و سومی رو هم اومدم بعدش دیگه کله ملق زدم یباره صدای گوبسسسسسسسسسسسسسس اومد شوهرم و آدمایی که اونجابودن همه بدو بدو اومدن منم فقط داشتم گریه میکردم شانس آوردم سکوریت نشکست چون به ضرب خوردم به شیشه سکوریت.

آخه مریم .....
من دردم گرفت هههههه

اما من وقتی میافتم خودمم مخندم تا بقیه هم راحت بخندن و کمتر ضایع بشم

من توی کبایی بد جور پرت شدم بدنم کبود شده بود تاچند روز فقط بدنمو چرب میکردن و ماساژ میدادن نمیدونی چه جوری از پله ها افتادم فاصله پله ها با شیشه مغازه کم بود محکم رفتم تو شیشه از اون شب دیگه نرفتیم اونجا

شرکت ما کلا حکایت داره یعنی یه جورایی دارالبیسوادانه!!!
یه روز مدیرمون (همون که گفتم 20 سال سابقه داره و ...) زنگ زد به من آدرس ایمیلمو میخاستم بش بدم تا شروع کردم گفتم : a..
یدفه دیدم گفت خانم رضایی a همونه که روش نوشته "ش"
من
هیچی دیگه ادامه ندادم...

ووووووووووووووووووووووووووای امونا جدی میگی

آره عزیزم انقد ازین چیزا اینجا هست دیگه عادی شده واسه ما!!

یادم بیاد باز می نویسم...

جالب بود خیلی
برامون بازم بنویس

الهه خیلی جو دادی ها ! من رفتم از 3 تا خانم پرسیدم قزن چیه! نمیدونستم وقتی گفتم چیه ! گفتن هااااا فهمیدیم!
اصلانم چیز معروفی نبود، البته من گفتم قَزَن ! نمیدونم همینه؟ Ghazan
تازه اونام مطمئن نبودن خخخخ

من یه سوتی جدیدم رو گفتم تو صندلی داغ حالا اینجام بگم.
داشتم با تلفن حرف میزدم، از ساحل کیش و کلی حس گرفته بودم که هوا اینجا عالیه و شعاع های آفتاب فلان و ... و باد ملایمی هم میباره !!
دیگه کلا اون تماس و سفر از دست رفت !

سوتی کلامی زیاد دادم، یه بارم گفتم من عاشق اینم که وقتی بارون یا برف میاد با یه لیوان چایی یا فنجون قهوه برم تو پالتو واستم و منظره رو نگاه کنم!
منظورم بالکون بود !

البته اونایی که من ازشون سوال کردم همشون از گروه سنی Mechi ajijam narahat nashi ejgham boodan !
نمیدونم تاثیر داره یا نه !

بهزاد گشتی چهار تا سوسن تر از خودت پیدا کردی؟؟
اینا که فایده ندارن
از چهار تا آدم معتبر و درست و حسابی مثل من باید میپرسیدی

هههه
خوو فکر کردم اینا بلدن دیگه ! یعنی این چیزایی که واسه دوستت سوتی و حادثه بود، واسه اینا خاطره ی روزمره است ؟! خخخ

اون وقت این اشخاص معتبری که میگی دقیقا کیا هستن؟؟؟

2، 3 نفر تو محل کار، یادم بود از مامانمم بپرسم که دیشب یادم رفت !
اگه اون ندونه که اصلا یعنی از خودت درآوردی بی رانگ خخخخ

بی رانگ خودتی و .......

و ... ؟