این سوتی دختر خاله همسری بود
میگفت تو آشپزخونه اداره رفتم دیدم یکی از همکارا شروع کرد به حرف زدن و تعریف کردن ..میگفت فقط همین دو نفرم تو اتاق بودن
اینم شروع میکنه به گوش کردن و میگفت اون طرف از تو یخچال ظرف پنیر رو در میاورد و چایی میریخت و برام تعریف میکرد
اینم میگفت منم بعضی جاها لبخند میزدم و بعضی وقتها هم به علامت تایید سر تکون میدادم
میگفت یهو دیده همکارش میگه ک نه بابا چون با هندز فری صحبت میکنم صدا اینطوری میاد
میگفت انگار آب سرد روم ریختن ...نگو طرف داشته با هندز فری حرف میزده این فکر کرده با اینه و یه ساعت وایساده گوش میداده