۰۱:۵۹ ۱۳۹۴/۳/۳۰
ممنونم اسمان ابی جان واقعیت اینه که بی اعتمادی ودروغ زیادشده.شاید این صدوسی چهارنفری که اینجارو خوندن وهیچ نظری ندادن به صحت حرفام شک کنن.شاید وضعم از اون چیزی که نوشتم بدتره.من الان فقط دنباله چراهام هستم....امشب دختره بزرگم میگفت مامان تو چرا دیگه نمیخدی.وفقط افریننده ی من شاهده که هیچ جوابی نداشتم.یعنی حالا من باهرکدوم از دوستام یا بستگان که وضعه منومیبینن وکمکم نمیکنن باید قطع رابطه کنم.چون دلم پراز درده اروم نمیگیره دسته خودم نیست.