خانه
39.3K

جملات ماندگار كتاب ها

  • ۲۰:۳۲   ۱۳۹۳/۶/۷
    avatar
    همین که چشم پادشاه به شازده کوچولو رفتاد فریاد زد:خوب شد!این هم یک رعیت
    و شازده کوچولو با خود گفت:از کجا مرا می شناسد؟او که تا به حال مرا ندیده است؟
    شازده کوچولو این را نمیدانست که دنیا برای پادشاهان،دنیای ساده ای است و ان ها همه مردم را رعیت خود میدانند.
    از ان جا که پادشاه ادم خوب و منطقی بود،دستور های عاقلانه می داد.او می گفت:اگر من به یکی از سردارانم دستور بدهم که خودش را به یک مرغ دریایی تبدیل کند و او دستور مرا اطاعت نکند او مقصر نیست من مقصر هستم.

    نام کتاب:شازده کوچولو
    نویسنده:انتوان دوسنت اگزوپری
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان