۱۰:۰۹ ۱۳۹۳/۲/۲۲
گرچه تقدیر من بی کسی بود
ناله های دلم بس نمی بود ...
داد من این گلویم درید و ...
کاش مرا هم فریادرسی بود ...
مرگ روحم پس از رفتن تو
وای ندیدی چطور دیدنی بود
مانده بودی اگر در کنارم
ماه شب های من چیدنی بود
از دلم آتشی می گدازد
کز جهان یک جهنم بسازد
دست شوم این سرنوشت را
شاید از دوش من بر اندازد ...
هستی ام را به آتش کشیدی
سوختم من ندیدی ندیدی ...
از منی که هست تو بودم
رفتی و دل چه آسان بریدی
بعد تو زندگی پوچ و باطل
بعد تو پای من مانده در گل
من به امید تو زنده بودم
بعد تو من خودم هم نبودم
رفتنت زد آتش بر وجودم
آنی از هم گسست تارو پودم
دیگر از من نه چیزی نمانده
مرگ هم ریشه در دل دوانده
این غم رفتن بی دلیل ات ...!
خط عمرم به پایان رسانده ...!