خانه
42.3K

خبرهای خوب ...

  • ۲۰:۴۱   ۱۳۹۴/۹/۲۳
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28195 |24368 پست
    درعصر سليمان نبى ؛ پرنده اى براى نوشيدن آب به سمت بركه اى پرواز كرد... اما چند كودك را بر سر بركه ديد...
    آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از بركه متفرق شدند.
    همينكه قصد فرود بسوى بركه را كرد، اينبار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به آن بركه مراجعه نمود...
    پرنده با خود انديشيد كه اين مردى باوقار و نيكوست و از سوى او آزارى به من متصور نيست..
    پس نزديك شد ، ولی آن مرد سنگى بسويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد..
    شكايت نزد سليمان برد.... پیامبر آن مرد را احضار کرد و پس از محاكمه وی را به قصاص محكوم نمود ودستور به كور كردن چشم او داد...
    آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت :
    چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرساند..
    بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد!!!!
    و گمان بردم كه ازسوى او ايمنم ....
    پس به عدالت نزديكتراست اگر محاسنش را بتراشيد ؛ تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند"

    « علامه دهخدا »
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان