خانه
11.8K

داستــــــــــان کوتاه دوست دارید ؟!!! بیاید

  • ۱۸:۵۰   ۱۳۹۲/۱۱/۲۹
    avatar
    کاربر فعال|95 |257 پست

    داستــــــان 14  *یــا ستــٌــار*


    جوان سر به زیر نشسته بود بین جمعیت,همه آمده بودند برای دعای باران.


    خشکسالی آمده بود.نه قطره بارانی,نه پاره ابری! بنی اسرائیل آمدند سراغ پیامبرشان که دعا بخواند ولی هرچه


    می نشست زیر آسمان و دعا میخواند بی اثر بود...نسیمی هم نمی وزید,چه برسد به خنکای قطرات باران.


    پیامبر خدا,از خدا دلیل خواست.ندا آمد در قوم تو گنهکاری هست که یا بایدتوبه کند یا برود تا دعایتان مستجاب شود.


    جوان عرق پیشانی اش را پاک کرد و پشت جمعیت پنهان شد.


    ــ "خدایا آبرویم را جلوی بندگانت نریز!"


    خبری از باران نشد...


    ــ "من از گناهانم توبه میکنم,توبه ای بی بازگشت"


    زمین تشنه تر شد...


    جوان دست زد به زمین و بلند شد.قطره اشکی چکید روی زمین...


    آسمان باریدن گرفت و موسی(ع)نماز شکر خواند...

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان