۱۵:۵۰ ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
Oldoosدو ستاره ⋆⋆|1020 |2441 پست
روز خیلی خوبی داشتم تا غروب که همسرم به خونه برگشت. خیلی بی حوصله و گرفته بود! بعد از کلی کلنجار رفتن، یهو بغضش ترکید و گفت که یکی از دوستان دوران تحصیلش، در سوریه به شهادت رسیده! خیلی حالم گرفته شد. با دلی گرفته سفره شام رو پهن کردم ولی هیچ کدوممون لب به غذا نزدیم! همش داشتم به اون شهید و خانوادش فکر میکردم. به همسرش که الآن چه حالی داره؟ نمیدونستم چیکار میتونم بکنم؟! به حرفهای مردم فکر میکردم! فقط از خدا برای خانوادش طلب صبر کردم!