داستان بی هیچ دلیل
قسمت بیستم
بخش سوم
من باورم نمی شد که اون پسر من باشه. اون همیشه در مقابل پدرش مدافع من بود و از کارای او بدش می اومد حالا چرا اینطوری شده نمی دونم شاید تقصیر من بوده من نمی دونستم چطوری باهاش رفتار کنم.
مثلاً همین تازگی بعد از اینکه حکم طلاق بدستش رسید به من زنگ زد مثل بچه ها زار زار گریه می کرد وقتی گفت تو طلاق گرفتی من عصبانی شدم از دستش ناراحت بودم و بازم جرو بحثمون شد. آخه می دونستم که حتما همین کارا رو با تو هم کرده وگرنه چرا باید کارش به این جا بکشه تا کی من باید ساکت باشم و ازش بترسم ؟ تا آقا محمد اومد دنبالم و با هم رفتیم خونه اش دو سه روزی که حالش بد بود و با من درد دل می کرد با هم خوب بودیم بعد رک و راست بهم گفت که تنهاش بزارم گفتم نمیرم حتی اگر بیرونم کنی ...ولی واقعا بیرونم کرد و من مجبور بودم از دور مراقبش باشم .
حالا بازم پشیمونم که تنهاش گذاشتم باید پشت در می نشستم و اونقدر پا فشاری می کردم تا دوباره راهم بده ..... بخاطر توام خیلی ناراحت بودم می دونستم که اگر خیلی اذیتت نکرده بود اینکارو نمی کردی ....
ولی من مادرم دلم طاقت نداشت ...براش نگران بودم از دور مراقبش بودم و می دیدم داره آب میشه ...
خیلی خرابه و افسرده شده ... درست سر کار نمی ره و همیشه تو خونه تنهاست ....
می رم از دوستاش خواهش می کنم برن پیشش ولی منه مادر دلم می خواست خودم می رفتم بغلش می کردم و به درد دلش گوش می دادم ، به دلی که سالها پیش شکسته بود و هیچ جوری نمی تونست خودش این شکسته ها رو بهم بچسونه و درست فکر کنه ....هر بار هم خواستم براش کاری بکنم ازم دورتر شد .... و حالا جز افسوس و آه چیزی ندارم که بهتون بگم ولی خوب من باید الان اینهارو برای تو می گفتم تو راست می گی می دونم بهت بدی کرده ولی او واقعاً مثل پدرش نیست اون به تو وفاداره و تورو خیلی دوست داره ....من می دونم اهل عیاشی نیست...
فقط به تو و کارش فکر می کنه مادر ( وسط حرف آفاق خانم اومد و گفت ) نه این حرفا رو نزنین .... ببینین من شما رو درک می کنیم می دونم که براتون خیلی سخته ولی ثریا واقعاً اذیت شده و این تنها ثریا نبوده همه خانواده از دست اون ناراحتیم ثریا هم مثل شما قربانی شده....... شما می خواین بازم ناراحتی بکشه .... شما اینو می خواین ؟.
ناهید گلکار