داستان رعنا
قسمت شصت و ششم
بخش دوم
- نازنین شما ؟
نازنین گفت : ببخشید رعنا جون , به نظر من خانواده ی خیلی خوبی بودن و میلاد می تونه با اونا خوشحال باشه ... یکم میلاد از سوسن سره ولی اگه عشق باشه چیز مهمی نیست ... به نظر من سوسن دختر خوبی بود ... من موافقم ...
هانیه تو بگو ؟
هانیه گفت : همه می دونن که من عاشق میلادم و چقدر دوستش دارم ... اون بامعرفت و عاقله ... در ضمن بهترین داداش دنیاس ... تا حالا ندیدم اشتباهی بکنه که باعث ناراحتی کسی بشه ... همیشه حواسش به من و باران بوده و پسر خوبی برای رعنا جون ...
پس دلیلی ندارم که فکر کنم حالا داره اشتباه می کنه ... من مطمئنم خودش بالاخره راه درست رو انتخاب می کنه ... پس منم رای خودمو می دم به میلاد ...
پرسیدم : هانیه تو با میلاد موافقی یا سوسن ؟
گفت : رعنا جون خوب میلاد خیلی سره ولی من شناختی از سوسن ندارم ... من فقط رای خودمو دادم به میلاد خودش تصمیم بگیره ...
آرش جان تو بگو ...
آرش گفت : راستش من تجربه ی زیادی ندارم ولی یادتونه در مورد منم اول چه قضاوتی می کردین ولی من الان شما رو مثل مادرم دوست دارم ، شما هم نسبت به من لطف دارین ... و خودتون می دونین چه علاقه ی عمیقی بین ما هست در حالی که اول از من بدتون میومد ... شاید در مورد سوسن خانم هم همینطور بشه ...
گفتم : تو فرق می کردی ... ولش کن ... رای خودتو بگو ...
گفت : واقعا ببخشید رعنا جون ... با عرض معذرت نمی تونم خودمو جای سوسن خانم نذارم ... برای همین من موافقم ...
باران تو ؟
باران گفت : میلاد جان , سوسن خانواده ی خوبی داره ... همه چیز خوبه ... ولی رعنا جون و من نمی تونیم تو رو در کنار سوسن تصور کنیم ... تو داداش من , خیلی از اون سری ... نه , اشتباه نکن ... از نظر شکل نمی گم ؛ از نظر فکر و رفتار ... تو اگر اونو انتخاب کنی خیلی زود خودت متوجه ی این حرف من میشی ...
خلاصه من مخالفم ....
ناهید گلکار