داستان رعنا
قسمت شصت و هفتم
بخش دوم
- رعنا جون هر کاری برای حمید کردی , برای منم بکن ...
گفتم : خیلی بی چشم و رو شدی میلاد ... تو اینطوری نبودی ... تو یک دونه پسر منی ... آخه چرا سعی می کنی دل منو بشکنی ؟ باشه خودم زنگ می زنم و وقت می گیرم ...
گفت : ببخشید ... به خدا منظوری نداشتم ... فقط می خواستم بگم منم مثل داداشم عروسی ساده و مختصر می خوام ...
گفتم : نه عزیزم ... من برای تو آرزو دارم ... می خوام یک عروسی اینجا برات بگیرم که صداش تا تهرون بره .....
با خریدن یک انگشتر نشون , شب جمعه باز همه راه افتادیم به طرف رشت ...
آرش ماشین نداشت و همیشه علی می رفت دنبالشون ... برای همین آقا کمال رو سوار کرد و زودتر رفت ...
و سر جاده با هم قرار گذاشتیم ...
حمید و نازنین هم قرار بود با مجید و مریم بیان ...
سر جاده خیلی زیاد معطل شدیم تا علی و مجید رسیدن و همه با هم راه افتادیم ...
برای همین ما ساعت هشت شب رسیدیم رشت ... تا گل و کیک هم خریدیم خیلی دیر شده بود ...
من خودمو آماده کرده بودم تا برخورد خوبی با سوسن و خانواده اش داشته باشم و بذارم همه چیز به خیر و خوشی برای میلادم تموم بشه .... حتی توی راه فکر می کردم چطوری عروسی بگیرم ؟ چقدر مهر کنم ؟ چه چیزایی براشون بخرم ؟ ...
برای همین از میلاد پرسیدم : تو در مورد مهر فکر کردی ؟
گفت : نه , شما میگی چقدر باشه ؟ ...
گفتم : والله چون برای خودم مهر , یک کار مسخره و بیهوده است , خودت بگو ...
گفت : صد تا سکه خوبه بگیم ؟
گفتم : صد و چهارده تا می کنیم ... اگر گفتن بیشتر قبول نکن عزیزم ... برای اینکه مهر به گردن توست , باید بدی ... وقتی قبول کردی میشه بدهی تو ...
گفت : پس رعنا جون کمتر بگیم ... من ندارم که ...
گفتم : نه دیگه , کمتر خوب نیست ... حالا فکر می کنن من نذاشتم ....
گفت : باشه هر چی شما بگین ...
تا رسیدیم در خونه , ساعت نزدیک نه بود ... ولی با منظره ای بسیار عجیب و باورنکردنی روبرو شدیم ...
جشن و سرور تو خونه برگزار بود ... حدود هفتاد هشتاد نفر مهمون داشتن ...
ما که وارد شدیم دست زدن و هلهله کشیدن و اسپند دود کردن و سر میلاد نقل ریختن ...
سوسن با یک لباس سفید و آرایش کرده , اونجا آماده نشسته بود و عاقد حاضر برای عقد ...
هیچ وقت خودمو اینقدر مظلوم ندیده بودم ...
احساس می کردم خدا غرورم رو داره می شکنه ... هر چی سعی می کردم خودمو پیدا کنم , نمی شد .........
مجید و علی نتونستن خوشون رو نگه دارن و معترض آقای دارابی شدن ...
حتی میلاد عصبانی شد و گفت : همچین قراری نداشتیم ... این چه وضعیه ؟ ....
ناهید گلکار