خانه
354K

رمان ایرانی " رعنا "

  • ۲۲:۵۵   ۱۳۹۶/۴/۱۶
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان رعنا


    قسمت شصت و هفتم

    بخش سوم




    آقای دارابی میلاد رو کشید کنار ... من و علی و مجید هم رفتیم ...
    اون دست انداخت گردن میلاد و اونو بوسید و گفت : بابا جان می خواستیم خوشحالت کنیم ...

    با همون لحن چابلوسانه ی خودش به مجید و علی گفت : به جان بچه هام , به جان مادرم , فقط به خاطر شما این کارو کردم که این راه طولانی رو نرین و برگردین ... خوب دیدم حالا که دارین میاین کارو یکسره کنیم ...
    گفتم شما رو غافلگیر کنم و خوشحال بشین ... به خدا دو روزه داریم دوندگی می کنیم تا باعث شادی شما بشیم ... وگرنه چه فرقی می کرد امشب تا هفته ی دیگه ...

    بعد رو کرد به من و  گفت : می خواین عاقد بره رعنا خانم ؟
    امر , امر شماست ... ما خدمتگزار شما هستیم ... اگر شما راضی نباشین , ما غلط بکنیم کاری انجام بدیم ...
    گفتم : آخه نه بله برونی , نه صحبتی ... شما می خواین با چقدر مهر , عقد کنین ؟ ...
    گفت : برای مهر می گین ؟ نگران نباشین ... ما با میلاد جان حرف زدیم و توافق کردیم ... اولا هرچی من دارم مال میلاد هم هست ... توقعی ازش نداریم ... شما هم هر کاری دوست دارین انجام بدین , دوست ندارین انجام ندین ... سوسن و میلاد جان , نور چشم من هستن ... پس دریغ ندارم ازشون ...
    اینم فقط یک عقد ساده است ... همین ... اینم بله برون ... خوب شد ؟ دیگه چی ؟
    مجید گفت : آقای دارابی این کار شما درست نبود ... باید ما رو در جریان قرار می دادین ...
    گفت : ای آقای دکتر .... الانم فرقی نکرده ... ما فامیل زیاد داریم و سوسن رو هم خیلی دوست دارن ... گفتیم اونا هم باشن ... حالا شما می خواین عقد کنین , می خواین نکنین ... من الان عاقد رو می فرستم بره ... خوبه ؟ ولی خوب آبرومون می ره , بد می شه ... اما به چشم , به خاطر گل روی شما میگم بره ...
    علی با عصبانیت گفت : یادتون باشه ما رو در مقابل کار انجام شده قرار دادین ....
    توجه مهمون ها به ما جلب شده بود ...

    دارابی با یک خنده ی بلند که بقیه فکر نکنن مشکلی هست ... گفت : من که چاکر شمام ... خواهش می کنم , شما لطف دارین که اینقدر با ما راه میاین ....
    من دیدم میلاد عصبی شده ... گفتم : خیلی خوب ...  پس برین هر کاری لازمه انجام بدین , اشکالی نداره ... آبروریزی نکنین ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان