خانه
184K

رمان ایرانی " رویایی که من داشتم "

  • ۱۴:۱۴   ۱۳۹۶/۱/۱۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان رویایی که من داشتم


    قسمت یازدهم

    بخش دوم



    اون روز من بعد از اینکه کارم تموم شد رفتم به اتاقم تا درس بخونم ……..
    تا دو بعد از ظهر کسی کاری به کارم نداشت و من حسابی توی درس غرق شدم …. حدود ساعت دو بود که مرضیه اومد و منو صدا کرد برای نهار …….

    همه جمع بودن سلام کردم و بی اختیار اول دنبال ایرج گشتم …..
    دیگه حالا برای دیدنش دقیقه شماری می کردم و این احساس مثل آبی که توی یک سرازیری افتاده باشه خودش می رفت و من هیچ کاری ازم بر نمی اومد ……
    همه با هم حرف می زدن ولی در مورد حمیرا چیزی نمی گفتن ….

    علیرضا خان هنوز از شب زنده داری شب قبل کسل بود تا نهارشو خورد پیپشو برداشت و رفت …..
    من چون مهمون ناخونده بودم انگار فقط حواسم به صورت یک یک اونا بود که نکنه از دست من ناراحت باشین ….. منم زود رفتم بالا ….
    نشستم سر درس ولی تمام حواسم دنبال این بود که کی ایرج از پله ها میاد تا صدای پاشو بشنوم …..

    تا نزدیک غروب کلی از تکلیفمو انجام دادم دیگه چشمم خسته شد و خوابم گرفته بود … که یکی چند ضربه آهسته زد به در …

    مثل اینکه تردید داشت ….

    قلبم فرو ریخت و یک حسی منو وادار کرد که با سرعت خودم برسونم به در و بازش کنم …..
    ایرج هنوز سرش دولا روی در بود ... شاید انتظار نداشت من در و با این سرعت باز کنم …

    صورتم خیلی نزدیک صورتش بود و هر دو همین طور موندیم ….. چند لحظه … نفسم بند اومده بود …..

    اونم دستپاچه شده بود به مِن و مِن افتاد که : ببخشید …. مزاحم شدم …. من و …. راستش من و … تورج می خوایم بریم بیرون گفتم ببینم توام میای یک دور بزنیم ………….

    من نه تنها صورتم بلکه تمام بدنم سرخ شده بود …. بی اختیار گفتم : میام …. الان حاضر میشم ...

    و زود درو بستم و پشت به در دادم و دستم رو گذاشتم روی قلبم . ضربانش اونقدر تند بود که اونو تو صورتم هم حس می کردم …. قفسه ی سینه ام بالا و پایین می رفت …. عشق همه ی تار و پود منو تسخیر کرده بود ……..
    به خودم اومدم باید می رفتم دست و صورتم رو می شستم ولی جرات نمی کردم در اتاق رو باز کنم …. هراسون و بی قرار مونده بودم چیکار کنم ……
    اول لباسم رو انتخاب کردم یک بلوز سفید با دامن مشکی … و بعد آهسته درو باز کردم … کسی نبود …
    خیلی زود حاضر شدم ولی به فکرم رسید عمه از این که من دارم با پسراش میرم بیرون ناراحت نشه ؟ فکر نکنه من دختر بدی هستم ؟ آیا کارم درسته یا نه ؟ ...

    باید از اون اجازه می گرفتم …

    کیفمو برداشتم رفتم پایین خوشبختانه عمه همون جا بود تو هال داشت تلویزیون نگاه می کرد ...

    رفتم جلو منو که دید گفت : عزیزم چقدر خوشگل شدی ، خوب کاری می کنی با بچه ها برو دلت نگیره . می دونم خیلی وقته جایی نرفتی … ایرج مواظب رویا باش ……

    خم شدم و بوسیدمش اونم منو بوسید .

    تورج یک فریاد زد و پرید بالا و گفت : شکوه خانم متحول شده ماچ می کنه و رفت و جلو و گرفت عمه رو چند تا ماچ کرد .

    اونم هی سرشو می کشید ولی تورج می گفت : تو رو خدا مامان یک ماچ بده فقط یکی …

    عمه همین طور که می خندید گفت : خیلی بی چشم رو یی ولم کن تورج ... برو ببینم ولم کن ….

    ایرج ماشین رو جلوی پله ها نگه داشته بود رفتیم و من نشستم عقب .

    تورج گفت : اگه ناراحتی بشین جلو .

    گفتم : نه بابا چه حرفیه همین جا خوبه ….

    تورج نشون می داد که چقدر خوشحاله ولی ایرج مثل من تو فکر بود ….

    هیچکدوم جرات حرف زدن نداشتیم ما بی صدا عشقی رو بهم ابراز کرده بودیم که خودمون هم انتظارشو نداشتیم . خیلی دلم می خواست بدونم اون چی فکر می کنه …..
    ایرج چند تا دور تو خیابون زد … و این فقط تورج بود که حرف می زد ….

    بالاخره کنار خیابون نیگه داشت ….. تازه یک بستنی فروشی توی تهرون باز شده بود به نام الدورادو .

    همیشه بچه ها تو مدرسه ازش حرف می زدن …. هر کس می تونست تا اونجا بره و از اون بستنی بخوره فردا تو مدرسه پز می داد ، ایرج جلوی همون بستنی فروشی وایساد . خیلی بزرگ و زیبا بود با چراغهای رنگ و وارنگ ....

    تورج ازم پرسید : الدورادو خوردی ؟
    گفتم : نه ولی شنیدم ... بچه ها خیلی ازش تعریف کردن . فنجون اونو میاوردن مدرسه باهاش آب می خوردن و پز می دادن …

    گفت : بَه نمی دونی چقدر خوشمزه اس شنیدن کی بود مانند خوردن … بیا بریم تو بخوریم …

    ایرج گفت : نه میگیرم میام شماها بشینین …..

    گفتم : میشه منم بیام توشو ببینم …..

    فورا گفت : آره … آره حتما بیا . پس تورج تو بشین تو ماشین ؛ ما زود میام ……





     ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان