خانه
185K

رمان ایرانی " رویایی که من داشتم "

  • ۱۲:۲۵   ۱۳۹۶/۱/۲۲
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان رویایی که من داشتم


    قسمت هجدهم

    بخش سوم



    همون شب بین مهمون ها دکتری بود به اسم فربد رفعت … دکتر جراح ، پولدار ، با پدری تاجر و خیلی معروف … و به خاطر اینکه مادرش فرانسوی بود خودشم تحصیل کرده ی همون جا بود …

    رفعت یک دل نه صد دل عاشق حمیرا شد و خواستگاری کرد و حمیرا هم قبول کرد …

    پدر و مادر رفعت از هم جدا شده بودن و پدرش ایران و مادرش فرانسه زندگی می کرد .

    خلاصه درد سرت ندم ، ازدواج حمیرا با رفعت با شکوه و جلال بی نظیری برگزار شد ....

    لباسش رو از فرانسه آوردن و جواهراتش رو از ایتالیا … گل های عروسی از خارج اومد و عروسی توی هتل هیلتون که تازه ساخته شده بود و می گفتن جزو اولین عروسی هایی که اونجا برگزار میشه ، گرفته شد . تمام اعیان و اشراف شهر اونجا جمع شدن و تا مدت ها از اون عروسی تعریف می کردن …

    ده تا ماشین گل زده با ترتیب خاصی عروس رو به خونه ی بخت بردن …

    فربد یک خونه تو صاحبقرانیه برای حمیرا خرید و جهاز بی نظیری که شکوه خانم تهیه کرده بود ، اون قصر زیبا رو صد چندان با شکوه کرد .

    نمی تونی تصور کنی چی بود ، آدم توش گم می شد …

    من معنی اون همه تجملات رو نمی فهمم . سادگی رو دوست دارم . انگار ذاتا با حمیرا فرق دارم …

    حالا شکوه خانم و علیرضا خان چه بادی به غبغب انداخته بودن بماند …

    حمیرا ظاهراً هیچی از خوشبختی که می خواست کم نداشت .

    دو ماه هم رفت فرانسه برای ماه عسل ... اونجا هم براش یک عروسی مفصل گرفتن که عکسهاشو برای ما فرستادن …

    وقتی برگشت دیگه حتی مامان و بابا رو قبول نداشت هیچ کس رو نمی پسندید …

    ولی ما خیلی زود فهمیدیم که از همون روزای اول با رفعت اختلاف داشته و دعوا می کنه . همیشه یا قهر بودن یا داشتن دعوا می کردن و این خبر رو خود رفعت به گوش ما رسوند وگرنه کبر و غرور حمیرا بهش اجازه نمی داد چیزی بگه ...

    ولی من می دونستم که رفعت بیچاره شده و زندگی کردن با همچین زنی کار خیلی سختیه …

    بعد از شش ماه حمیرا یک شب اومد خونه ی ما و گفت می خواد طلاق بگیره ! دیگه جونش به لبش رسیده …

    اون هر چی از رفعت می گفت ما می دیدیم که حق با حمیرا نیست ولی جرات نمی کردیم بهش بگیم … خلاصه کشمکش ادامه داشت و من احساس می کردم رفعت بدش نمیاد که از هم جدا بشن ولی خوب به زبون نمیاورد …

    تا در این مابین فهمیدیم که حمیرا بارداره و همین باعث آشتی کردن اونا شد .

    بعد از یک ماه حمیرا و رفعت رفتن فرانسه و دوسال اونجا موندن . نگار همون جا به دنیا اومد و وقتی به ایران اومدن یک سال و نیم داشت …

    خودت می تونی حدس بزنی که چقدر دوستش داشتیم و یکی یکی مون براش می مردیم …

    رفعت و حمیرا به خاطر نگار با وجود دعوا و مرافعه های زیاد بازم با هم موندن ، ولی رفعت اینجا بند نمی شد . می رفت فرانسه و شش ماه یک بار میومد تا اینکه یک بار که برگشته بود با حمیرا دعوا می کنن و اون هم رک و پوست کنده گفت می خوام طلاقت بدم ! کس دیگه ای رو دوست دارم …





     ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان