خانه
102K

رمان ایرانی " قصه ی من "

  • ۱۱:۴۷   ۱۳۹۶/۱۱/۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    قصه ی من 🌿 ❣️


    قسمت بیست و سوم

    بخش چهارم



    امین کنار تلفن چند بار خوابش برد و بیدار شد و هر بار با اشتیاق اینکه مریم زنگ زده , گوشی رو برمی داشت ... ولی خبری از اون نبود ...
    پری خانم مرتب بهش التماس می کرد : تو رو خدا یک چیزی بخور ...

    ولی امین به جز یک لیوان آب پرتقال که پری خانم براش گرفته بود , چیزی از گلوش پایین نمی رفت ...
    دست هاشو به هم می مالید و انتظاری سخت و کشنده رو تجربه می کرد ...
    سر شب یدالله خان که خیلی دلواپس مریم بود , فرش فروشی رو تعطیل کرد و رفت خونه ...

    از اینکه خبری از مریم نشده بود , خیلی عصبانی بود ...
    این بار از دست اونم کفرش در اومده بود ... می گفت : عجب دختر بی فکر و بی عقلیه , حساب نمی کنه یک عده اینجا نگرانش هستن ...
    اگر زنگ زد , بدین به من باهاش حرف بزنم ... انگار به اسب شاه گفتن یابو ... دیگه قهر یک شب بس بود , پاشو بیا خونه ت ... چه معنی داره زن بره خونه ی مردم غریبه بخوابه ؟ معلوم نیست الان چه بلایی سرش بیارن ...
    پری خانم گفت : تو رو خدا نفوس بد نزن , ان شالله طوریش نشده ...
    امین رفت تو فکر و گفت : نکنه اون زن پول می خواد تا مریم رو بده ...
    نهال خندید و گفت : داداش , مریم خودش رفته ... گروگان که نگرفتنش ...
    یدالله خان یه نگاه بدی بهش کرد که خنده رو لبش ماسید و گفت : منظورم اینه که اون زن اگر پول می خواست همون دیشب می گفت ...
    امین دلشوره گرفته بود و پرسید : تو صدای مهری خانم رو شنیدی ... زن بدی نبود , نه ؟
    نهال گفت : نه , نبود ... خاطرتون جمع , حتما زنگ می زنه ...
    امین گفت : پس چرا نمیاد ؟ ... چرا زنگ نمی زنه برم دنبالش ؟ ... عه , تمومش کن دیگه مریم ... طاقت ندارم ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان