خانه
102K

رمان ایرانی " قصه ی من "

  • ۱۶:۳۵   ۱۳۹۶/۱۱/۱۳
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    قصه ی من 🌿 ❣️


    قسمت سی و دوم

    بخش دوم



    امین گفت : تو خودتو ناراحت نکن ... باشه الان می رم از دلش در میارم , ولی به خاطر تو ...
    من از دیروز تا حالا هیچی نخوردم ... این دو تا بچه نکردن یک لیوان آب دست من بدن ...
    بگن بابامون داره اینور و اونور می ره یکم به فکرش باشیم ...
    مریم گفت : تو راست میگی ولی اونا هم نگران بودن ...
    گفت : بدت نیاد , الان وقتش نیست ولی به حرف تو گوش می کنن ... بهشون یاد بده همون قدر که مادر مهمه پدرم هست ...
    مریم با خنده مهربونی گفت : باشه , یاد می دم ... الان برو از دلش در بیار , خواهش می کنم امین ...
    امین کتشو برداشت و گفت : اینقدر تکرار نکن , گفتم باشه ...

    و رفت دم در و برگشت گفت : تو که حالت خوبه ؟ خیال منم راحت باشه ؟ ...
    همین روز اول ببین باهات چیکار کرد سهیل؟ ... چی بگم !!! ... کار نداری ؟ من می رم , اگر چیزی لازم داشتین زنگ بزنین من زود میام ...
    مریم با اینکه خیلی احساس خستگی می کرد , دلش طاقت نمی آورد بخوابه ...
    به گوهر خانم گفت : مامان خونه رو بگیر , شاید رسیده باشن من با سهیل حرف بزنم ...
    گوهر خانم گفت : وا مادر , به وسط راهم نرسیدن ... یکم صبر کن می زنم ...
    ولی خودشم طاقت نیاورد و پشت سر هم زنگ می زد ...
    کسی جواب نداد ...
    چند دقیقه بعد سوگند خودش زنگ زد و گفت : مامان نگران نباشین , سهیل خوبه ... الان رسیدیم خونه ...
    مریم گفت : بده من باهاش حرف بزنم ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان