خانه
41.6K

رمان ایرانی " یک اشتباه جزیی "

  • ۱۹:۱۵   ۱۳۹۶/۱۱/۲۷
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    یک اشتباه جزیی 🌹


    قسمت ششم

    بخش ششم




    و یک هفته دردآور گذشت ...

    مراسم فرح دو جا برگزار می شد ... یکی خونه ی مادرش و یکی خونه ی خودش ...
    همه ی فامیل و دوست آشناهای اونا مونده بودن کدوم رو انتخاب کنن ...

    گاهی هر دو جا می رفتن و این طوری برخلاف میل فرح که دلش می خواست آبروداری کنه , همه از اختلاف اونا با خبر شده بودن ...
    هر کس با فکر و عقیده ی خودش داستانی درست کرده بود و چیزایی که از خانواده ی فرح شنیده بودن , یک کلاغ چهل کلاغ شد ...
    بلبشویی راه افتاده بود ؛ نگفتنی ...
    تا شب هفت که با هم درگیر شدن و بیشتر از اونی که باید , آبروریزی شد ...
    تو روی هم ایستادن و هر چی دلشون خواست به هم گفتن ...


    من تماشا می کردم ... آتیشی تو وجودم به پا شده بود ...
    چون من با فرح بودم می دونستم چقدر زجر کشید و چطور این دنیا رو تو سن بیست و نه سالگی ترک کرد ...

    و حالا شاهد منظره هایی بودم که می دونستم روح اونو به شدت آزار می ده ...
    دلم می خواست احمد حداقل اینو متوجه می شد و در مقابل مادر و خواهرای فرح که داغدار عزیزشون بودن , کوتاه میومد ...
    با اینکه کار اونا رو هم تایید نمی کردم ولی احمد یک چیزی هم طلبکار بود ...
    فردای روز هفت , جمعه بود ...
    خسته بودم و خوابیدم ... مسعود بیدار شده بود , صبحانه رو آماده کرده بود و آهسته با کیارش بازی می کرد که من بیشتر بخوابم ...
    هنوز چشم هام ورم داشت و غم فرح به شدت آزارم می داد ... از همه چیز بدم میومد و دنیا رو پوچ و بی معنا می دونستم ....

    که صدای زنگ در بلند شد ...

    صدایی که برای من یک دنیا دردسر به همراه آورد ...




    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان